English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
nurse حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurse پروراندن پرستاری کردن
nurse مهد پرورشگاه
nurse دایه
nurse پرستار
at nurse در توجه دایه
at nurse در دست دایه
nurse child فرزند رضائی
nurse child فرزند خوانده
To nurse a grudge against someone. از کسی کینه بدل گرفتن
nurse maid دختر پرستار
nurse of liberty پرورشگاه یا مهد ازادی
She is experienced nurse. پرستار پر تجربه ای است
wet nurse دایه
wet nurse دایگی
health nurse پرستار ارتشی
wet-nurse دایه
male nurse مردپرستار
wet-nurse پرستاری کردن
male nurse پرستار مرد
nurse a grudge <idiom> احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
staff nurse سرپرستار
nursery nurse پرستارنگهداربچه
practical nurse کمک پرستار
visitig nurse پرستار سیار
put out to nurse بدایه سپردن
put out to nurse به پرستارسپردن
wet-nurse دایگی
registered nurse پرستار دیپلمه دارای پروانه رسمی
sick nurse پرستار بیمار
to put out to nurse بدایه سپردن
nursling or nurse کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
dry nurse دایه
health nurse نرس ارتشی
district nurse پرستار سرخانه
psychiatric nurse پرستار روانی
charge nurse سر پرستار
nursling or nurse شیر خوار
wet nurse پرستاری کردن
dry nurse لله
dry nurse پرستاری که به بچه شیر ندهد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
Qualified Nurse [female] [British] کمک بهیار [زن] [شغل] [پزشکی]
Qualified Nurse [male] [British] کمک پرستار [مرد]
Qualified Nurse [male] [British] کمک بهیار [مرد]
Qualified Nurse [female] [British] کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
licensed practical nurse [LPN] [male] [American] کمک بهیار [مرد]
licensed practical nurse [LPN] [male] [American] کمک پرستار [مرد]
licensed practical nurse [LPN] [female] [American] کمک بهیار [زن] [شغل] [پزشکی]
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
licensed practical nurse [LPN] [female] [American] کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
it is cold سرد است
cold نه گرم
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
to keep cold دست پاچه نشدن
cold زکام سردشدن یا کردن
cold سرماخوردگی
cold سرما
cold بدون آماده بودن
i f. cold سردم است
cold روشن کردن یک کامپیوتر
It's too cold. آن خیلی سرد است.
keep cold دست پاچه نشدن
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
out in the cold <idiom> تنها
out cold <idiom> به کما رفتن
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
cold mix امیخته سرد
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
to catch cold سرماخوردن
to catch cold زکام شدن
to grow cold سردشدن
cold work کار سرد
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
cold working سردکاری
head cold نزله
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
exposure to cold درمعرض سرما بودن
deep cold سرمای ژرف
paradoxical cold سرمای تناقضی
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
to shiver with cold از سرمالرزیدن
to feel cold از سرما یخ زدن
ice cold فوق العاده سرد
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold. غذا سرد است.
cold cuts گوشت پخته سرد
some cold water مقداری آب سرد
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
to feel cold احساس سردی کردن
to get cold feet نامطمئن شدن
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey خمار
cold turkey محروم
cold turkey ترک اعتیاد
cold sweat سردخو
cold sweat عرق سرد
cold storage سردخانه
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بلامقدمه
cold turkey به طور صریح و بیپرده
catch a cold <idiom> سرما خوردن
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
I feel cold. سردم است
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold بسیارسرد
cold fish غیر احساساتی
cold coolant مخزنخنککننده
cold air هوایخنک
cold turkey بیرو دربایستی
we were perished with cold از سرما مردیم
cold heartedness بی عاطفگی
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold shoulder خونسرد
cold extrusion فشردگی سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold extrude تراکم سرد
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder خونسرد
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered خونسرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold cream یکجور مرهم
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
cold heartedly باخون سردی
cold fronts جبهه هوای سرد
cold fronts پیشان هوای سرد
cold hearted بی عاطفه
common cold سرماخوردگی
common cold گریپ نزله
common cold زکام
cold glue چسب سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering خونسرد
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
cold sores تاول تبخالی
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
asphalt cold اسفالت سرد
blow cold هوای سرد دمیدن
cold body منبع سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
catch cold سرما خوردن
cold blood خون سردی
catch cold زکام شدن
cold boot راه اندازی سرد
cold sore تاول تبخالی
cold brittleness شکستگی سرد
cold-shoulders خونسرد
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die حدیده سرد
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold chisel قلم سردکار
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold cathode کاتد سرد
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold brittleness شکنندگی سرد
cold bath ابتنی با اب سرد
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold front پیشان هوای سرد
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
cold start دوباره روشن کردن
cold spot نقطه سرماگیر
cold shut جوش سرد
cold shortness سرد شکنندگی
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold short شکسته سرد
cold start شروع سرد
cold start boot cold
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
ice cold مثل یخ
ice-cold فوق العاده سرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com