English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
English Persian
object constancy ثبات شیئی
Other Matches
constancy ثبات
constancy پایداری
constancy استواری وفاداری
shape constancy ثبات شکل
frequency constancy ثبات فرکانس
constancy of volum ثبات حجمی
perceptual constancy ثبات ادراکی
size constancy ثبات اندازه
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object نماش داده می شوند
object OPERAND
object دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object چیز
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
to a one's object مقصودخودرا انجام دادن
no object چیزی نیست
no object اهمیت ندارد
object of d. ارزو
object of d. کامه
object of d. مراد
object of will موصی به
object سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object مقصود
object مورد
object مفعول
object موضوع
object شیئی
object مخالفت کردن
object کالا اعتراض کردن
object هدف
object موضوع منظره
object شی ء
object اعتراض داشتن
object اعتراض کردن
object زبان برنامه پس از ترجمه
object برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object پانج کارت که حاوی برنامه است
object چیز ماده خارجی
object فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object دلیل اوردن
object of testimony مشهود به
object of transaction مورد معامله
object of sale کالا
object of sale مبیع
object of sale مثمن
object of protest واخواسته
object of lease عین مستاجره مورد اجاره
object of lease مستاجره
object of judgment محکوم به
object of claim مدعی به
object of claim مدعی به متنازع فیه
object of claim خواسته دعوی
object of claim خواسته
object of protest معترض علیه
object of worship معبود
object routin روال مقصود
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
parent object صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
perception of an object مشاهده یا دیدن چیزی
stimulus object شیئی محرک
object balls توپهایهدف
sex object زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object program برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program برنامه مقصود
object of worship موضوع پرستش یاستایش
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object oriented زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented استفاده میکند
object point سمت مورد توجه
object point مقصد
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
direct object مفعول مستقیم
if you dont object اگر مانعی نیست
love object شیئی محبوب
object ball گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case حالت مفعولی یا مفعولیت
object cathexis نیروگذاری در شیئی
object choice شیئی گزینی
object code برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code برنامه مقصد
if you dont object اگر بدتان نمیاید
his conduct is object رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
goal object شیئی هدف
direct object مفعول بیواسطه
direct object مفعول صریح
indirect object مفعول غیر مستقیم
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson درس علمی
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons درس علمی
celestial object celestial
concrete object عین خارجی
object code دستورالعمل مقصود
object computer کامپیوتر مقصود
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object module واحد مقصد
object module واحد مقصود
object machine ماشین مقصود
object libido متمرکزبر شیئی
object module واحد مقصود ماژول مقصود
object of appeal پژوهش خواسته
object of appeal مستانف عنه
object language زبان مقصد
object deck دسته کارت مقصود
object genitive مضاف الیه مفعولی
object glass عدسی شیئی
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object language زبان مقصود
object of appeal فرجام خواسته
object libido زیستمایه
object of claim in respect of which the to made is appeal an
object of claim in respect of which court supreme
To achieve ones object ( aim ) . به مقصود خود رسیدن
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
object oriented programming برنامه نویسی مقصود گرا
object language programming برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object assembly test ازمون الحاق قطعات
object of claim in respect of which فرجام خواسته
OLE container object شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
His only aim and object is to make afortune . تنها قصدش پولدار شدن است
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com