Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English
Persian
object module
واحد مقصود
object module
واحد مقصد
object module
واحد مقصود ماژول مقصود
Other Matches
module
واحد
module
اتاقک پیمانه
module
بخش
module
مدل موشکی
module
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module
حوزه گنجایش
module
قسمتی از سفینه فضایی
module
نمونه
module
نقشه کوچک واحد اندازه گیری مقیاس مدل
module
طرح
module
حدود
module
اندازه گیری
module
مدلهای نمونه ساختمانی
module
پیمانه
module
پیمون
module
مدول
[جبر]
[ریاضی]
module
ماژول
I/O module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
module
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
module
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
module
اندازه میزان
module
ضریب
module
مدول
load module
پیمانه بارشو
dummy module
رویه ساختگی
command module
نقشهراهنما
dummy module
برنامه ساختگی
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
load module
واحدبارشو
real module
ضریب حقیقی
program module
واحد برنامه
personality module
ماژول خاص
personality module
واحد شخصیت
connecting module
مدلتقسیم
lunar module
اندازهخفیف
service module
میزانکروسن
memory module
ماژول حافظه پیمانه حافظه
memory module
واحد حافظه
input/output module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
adjustable proportional module
نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
single in line memory module
مجموعه حافظه افزودنی منفرد
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
random access memory
[RAM]
module
گذاره حافظ انتخابی
no object
چیزی نیست
no object
اهمیت ندارد
object of will
موصی به
object
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object of d.
ارزو
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
object of d.
کامه
object of d.
مراد
to a one's object
مقصودخودرا انجام دادن
object
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object
دلیل اوردن
object
چیز ماده خارجی
object
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object
پانج کارت که حاوی برنامه است
object
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
نماش داده می شوند
object
زبان برنامه پس از ترجمه
object
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object
اعتراض کردن
object
اعتراض داشتن
object
کالا اعتراض کردن
object
چیز
object
مخالفت کردن
object
هدف
object
مفعول
object
شیئی
object
موضوع
object
شی ء
object
مقصود
object
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object
OPERAND
object
مورد
object
موضوع منظره
object of sale
کالا
object of sale
مبیع
object of protest
معترض علیه
object oriented
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object of worship
موضوع پرستش یاستایش
object of worship
معبود
object of transaction
مورد معامله
object of testimony
مشهود به
object of sale
مثمن
object balls
توپهایهدف
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
stimulus object
شیئی محرک
sex object
زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object oriented
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
perception of an object
مشاهده یا دیدن چیزی
parent object
صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
object symptoms
نشانههای پیدا یا بیرون نما
object routin
روال مقصود
object program
برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program
برنامه مقصود
object point
مقصد
object point
سمت مورد توجه
object oriented
استفاده میکند
object constancy
ثبات شیئی
object of protest
واخواسته
object lessons
درس علمی
object ball
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case
حالت مفعولی یا مفعولیت
object cathexis
نیروگذاری در شیئی
object choice
شیئی گزینی
object code
برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code
برنامه مقصد
object code
دستورالعمل مقصود
object computer
کامپیوتر مقصود
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object deck
دسته کارت مقصود
love object
شیئی محبوب
direct object
مفعول مستقیم
direct object
مفعول بیواسطه
celestial object
celestial
concrete object
عین خارجی
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
درس علمی
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
if you dont object
اگر بدتان نمیاید
if you dont object
اگر مانعی نیست
indirect object
مفعول غیر مستقیم
goal object
شیئی هدف
direct object
مفعول صریح
object genitive
مضاف الیه مفعولی
object glass
عدسی شیئی
object glass
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object of appeal
مستانف عنه
object of appeal
فرجام خواسته
object of claim
مدعی به
object of claim
خواسته
object of claim
خواسته دعوی
object of claim
مدعی به متنازع فیه
object of judgment
محکوم به
object of lease
مستاجره
object of lease
عین مستاجره مورد اجاره
object of appeal
پژوهش خواسته
object libido
زیستمایه
object libido
متمرکزبر شیئی
object machine
ماشین مقصود
object language
زبان مقصد
object language
زبان مقصود
object of claim in respect of which
فرجام خواسته
object of claim in respect of which
court supreme
OLE container object
شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
object of claim in respect of which
the to made is appeal an
object language programming
برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object assembly test
ازمون الحاق قطعات
To achieve ones object ( aim ) .
به مقصود خود رسیدن
object oriented programming
برنامه نویسی مقصود گرا
object oriented graphics
نگاره سازی موضوعی
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
His only aim and object is to make afortune .
تنها قصدش پولدار شدن است
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com