English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
objective language زبان مقصود
Other Matches
objective معقول
objective هدف منظور
objective عینی
objective برونی
objective حالت مفعولی
objective علمی و بدون نظر خصوصی
objective بی طرف
objective واقعی
objective هدف
objective برون ذات
objective دارای وجود خارجی
objective عدسی شیئی
objective عملی
objective منظور ازعملیات
objective مقصود
objective اماج
objective چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objective value ارزش عینی
objective قابل مشاهده
objective value ارزش واقعی
objective complement اسم یا صفت یاضمیرمکمل صفت موضحه درمسندالیه
stockage objective هدف انبار
objective glass عدسی شیئی
design objective هدف طراحی
objective function تابع هدف
stockage objective هدف ذخیره انبار
objective case حالت مفعولی
objective case مفعولیت
objective anxiety اضطراب عینی
objective point مقصد
successive objective هدفهای متوالی
objective type سنخ عینی
objective test ازمون عینی
objective data دادههای واقعی
objective data دادههای عینی
limited objective هدف محدود
limited objective هدف نزدیک به جبهه دشمن
objective method روش عینی
objective plane سطح افق هدف
objective plane افق هدف
objective psychology روانشناسی عینی نگر
intermediate objective هدف واسطه
objective lens عدسی شیئی
objective reality واقعیت عینی
objective reality واقعیت برونی
objective complement مکمل موضوع
objective point سمت مورد توجه
Please be unbiased(fair,objective). تعصب بخرج ندهید
language سخنگویی تکلم
language زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
pl. language زبان پی ال وان
language زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language در زمان اجرا
language کلام
language تبدیل و اجرا میکند
language برنامهای که به عنوان مترجم
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language بصورت لسانی بیان کردن
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
for a language course برای یک دوره زبان
language زبان
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
language لسان
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
second language زباندوم
language زبان
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
first language زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
parliamentary language زبان مودبانه
publication language زبان انتشارات
publication language زبان نشری
procedural language زبان رویهای
programming language زبان برنامه نویسی
program language زبان برنامه
program language زبان برنامه نویسی
parliamentary language اصطلاخات پارلمانی
parliamentary language زبان مجلسی
object language زبان مقصود
object language زبان مقصد
natural language زبان طبیعی
native language زبان طبیعی
native language زبان اختصاصی
fabricated language زبان ساختگی
non procedural language زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
pascal language زبان پاسکال
official language زبان رسمی
original language زبان اصلی
non procedural language بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
to talk the same language <idiom> به یک سبک فکر کردن [اصطلاح مجازی]
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
language lab زبان
language lab آزمایشگاه
language laboratory آزمایشگاه زبان
language laboratories آزمایشگاه زبان
written language زبان نوشتاری
use foul language فحاشی کردن
use bad language فحش دادن
universal language زبان فراگیر
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
to talk the same language <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
tongue [language] زبان
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
tone language زبانهای اهنگی
to fix a language زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
the turkish language زبان ترکی
snobol language زبان اسنوبول
simulation language زبان شبیه سازی
simula language زبان سیمیولا
simscript language زبان سیمسکریپت
semitic language زبان سامی
rpg language زبان ار پی جی
reference language زبان مرجع
redundant language سخن زائد یازیادی حشووزوائد
query language زبان پرس و جو
source language زبان منبع
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
the persian language زبان فارسی
technical language زبان تخصصی
technical language زبان فنی
target language زبان مقصود
target language زبان هدف
syntax language زبان تشریح نحو
symbolic language زبان نمادی
standard language زبان متعارف
source language زبان اصلی
quary language زبان پرس و جو
foul language دشنام
dancing language زبان رقص
conversational language زبان محاورهای
control language زبان کنترل
computer language زبان کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتری
compiler language زبان همگردانی
compile language زبان کامپایل
common language زبان مشترک
common language زبان عمومی
commerical language زبان تجاری
declarative language زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را
declarative language زبان اعلانی
foul language فحش
formmal language زبان صوری
formal language زبان صوری
extensible language زبان توسعه پذیر
enquiry language زبان پرس و جو
dumb language زبان بی زبانی
dumb language زبان حال
design language زبان طراحی
declarative language زبان تشریحی
command language زبان دستوری
command language زبان فرمان
body language زبان بدن
apl language زبان ای پی ال
ambiguous language زبان مبهم
algorithmic language یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
algorithmic language AL
algorithmic language زبان الگوریتمی
algebraic language زبان با مفاد آزاد
algebraic language زبان جبری
sign language زبان اشاره
sign language مکالمه با اشاره
sign language زبان مخصوص کرها
appropriation language شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
apt language زبان ای پی تی
command language زبان فرماندهی
comit language زبان کامیت
basic language زبان بیسیک
bad language فحش
bad language دشنام
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
assembly language زبان اسمبلی
assembly language زبان همگذاری
artificial language زبان مصنوعی
sign language زبان علامات
language processor زبان پرداز
machine language زبان ماشین
human language زبان بشری
indelicate language سخن خارج از نزاکت
indecent language سخن زشت
indecent language سخن ناشایسته
language subset زیر مجموعه زبان
indelicate language سخن زشت
intelligent language زبان هوشمند
lisp language زبان لیسپ
language translator مترجم زبان
language processor پردازشگر زبان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com