English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
of a close texture سفت باف
Other Matches
texture ترکیب بافت
texture الگو
texture تار و پود
texture ترکیب
texture ساخت
texture شالوده
texture بافته پارچه منسوج
texture بافت تاروپود
texture دارای بافت ویژهای نمودن
texture بافت
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
texture بافندگی
texture of soil بافت خاک
texture mapping 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
soil texture بافت خاک
of a loose texture شل بافت
loose texture بافت شل
texture mapping 2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close تغییر وضع درایستادن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close نزدیک شدن به فورواردها
close نزدیک بهم
close پرچم افراشته
close بستن
close by نزدیک
close by دم دست
to be quite close نزدیک به هم بودن
close with نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن
close in نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
to close down بستن
close up! پشت توپ رو !
to close down تعطیل کردن
to keep close نزدیک ماندن
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close up از نزدیک
close جای محصور
close حیاط
close چهار گوشه
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up کاملا افراشته
close-up از جلو
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up کاملا افراشته
close up از جلو
close-up از نزدیک
close انتها
close نزدیک به ناو
close محصورکردن
close چهاردیواری محوطه
close پایان
close ایست توقف
close تنگ
close بن بست
close نزدیک
close : بستن
close منعقدکردن
close مسدود کردن
danger close خطر نزدیک
danger close خطرنزدیک است
close station خدمه بدو مرخص
close-fisted <adj.> دست بسته
close station افراد بدو مرخص
close supervision نظارت نزدیک
close supervision نظارت مستقیم
close support پشتیبانی نزدیک
close the door please بیزحمت در را ببندید
close the door please خواهش دارم
close the door please اگرزحمت نیست
close up view نمای کلوزاپ
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
he had a close shave of it مفت جست
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
close-set چشمهاینزدکبهم
close-cropped مویکوتاهشده
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-up lens لنزکلوزآپ
close reach نزدیکبهنقطهپایان
close-knit همبسته
close-knit ریز بافت
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to close up the rear اخر از همه امدن
run close سخت دنبال کردن
close-knit صمیمی و متحد
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close fitting قالب تن
close aneal گداختن مسدود
close attack سه مهاجم
close column ستون جمع
close column ستون بسته
close combat رزم نزدیک
close combat جنگ تن به تن
close confinement حبس انفرادی
close confinement زندان انفرادی
close control کنترل نزدیک
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close aneal باز پختن مسدود
close aboard نزدیک به قایق دیگر
close-fitting چسباندن
close-fitting قالب تن
close-ups از نزدیک
close-ups از جلو
close-ups کاملا افراشته
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
close aboard نزدیک
close aboard چسبیده به
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close fitting چسباندن
close coordination همکاری نزدیک
close coordination هماهنگی نزدیک
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close fistedness خشک دستی
close fit مناسب
close fistedness خست
close fisted خسیس
close price قیمت نزدیک
close defence سه مدافع
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close range فاصله نزدیک
close coupling جفتگری قوی
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close range مسافت نزدیک
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
close packed structure ساختار تنگچین
close packed cubic مکعبی تنگچین
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close order drill مشق صف جمع
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com