English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
offer one's hand دست را جلو بردن
offer one's hand پیشنهادعروسی دادن
Other Matches
offer پیشکش ارائه
offer تقدیم
offer پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer پیشکش کردن عرضه
to offer عرضه کردن [ کالا]
to offer تقدیم کردن [دادن]
offer تقدیم داشتن
offer پیشنهاد
offer عرضه
offer ایجاب
offer افهار یاابراز کردن
offer پیشنهاد کردن
offer عرضه کردن
on offer فروشی
on offer اماده برای فروش
offer پیشنهاد
One could be taken up on ones offer. تعارف آمد نیامد دارد
offer بدست اوردن
offer to purchase پیشنهاد جهت خرید
offer a sacrifice قربانی کردن
acceptance of offer پذیرش پیشنهاد
to offer one's sympathies to somebody به کسی تسلیت گفتن
acceptance of offer قبولی پیشنهاد
Offer him some chocolates. به ایشان شکلات تعارف کنید
trial offer عرضه ازمایشی
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
offer round به همه تعارف کردن
offer an excuse عذر اوردن
to offer at any thing دست بکاری زدن
offer and acceptance ایجاب و قبول
May I offer you a cigarette? اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
to spurn an offer دعوتی راردکردن
offer and demand عرضه و تقاضا
offer curve منحنی پیشنهاد
offer curve منحنی قیمت مصرف
offer for sale پیشنهاد جهت فروش
offer to purchase پیشنهاد خرید
to offer one's condolences تسلیت عرض کردن
money off offer فروش با تخفیف
to offer an apology پوزش خواستن
firm offer پیشنهاد ثابت
firm offer پیشنهاد قطعی
to offer a reward [for] عرضه کردن پاداشی [برای]
counter offer پیشنهاد متقابل
counter offer عرضه متقابل
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
sampling offer عرضه ازمایشی
to offer an apology عذر خواهی کردن
to offer an explanation توضیح دادن
to offer an excuse پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to offer an excuse عذر اوردن
withdraw an offer پیشنهادی را پس گرفتن
to offer an excuse بهانه انگیختن
make an offer ایجاب
to offer at any thing بکاری مبادرت ورزیدن
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
To turn down (reject) an offer. پیشنهادی را رد کردن
joint product offer فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
An insincere offer(gesture). تعارف خشک وخالی
money refund offer فروش قابل پس دادن
Hand to hand fighting جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
pass from hand to hand ترتب ایادی
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
Is your price offer ( quotation ) stI'll open ( valid ) ? آیا پیشنهاد قیمت شما کماکان بقوت خود با قی است ؟
right hand دست راست
on one hand ازیکسو
one hand گرفتن توپ با یک دست
on one hand ازطرفی
on one hand ازیک طرف
on the other hand از سوی دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
out of hand غیر قابل جلوگیری
out of hand فورا
on hand وسایل موجود درانبار
on hand در دست
off hand فی البداهه
hand over به قبض دادن
hand over تحویل دادن
hand over تسلیم کردن
hand out حریف دریافت کننده سرویس
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
hand out خطای سرویس
hand on پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand on تسلیم کردن
hand off رد کردن توپ به یار
hand off کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand off رد کردن توپ
hand over تفویض کردن
off hand بی تهیه
off hand بی مطالعه
near at hand دم دست
near at hand در دسترس
near at hand نزدیک
hand over فرستادن
on hand موجود
in hand گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand در جریان
in hand در دست اقدام
hand saw اره قد کن
hand saw اره دستی
hand in hand دست بدست
little hand عقربه کوچک [ساعت]
second-hand <adj.> کارکرده
to hand somebody something به کسی چیزی دادن
have a hand in something <idiom> در کاری دست داشتن
be off hand with someone <idiom> سر سنگین بودن
off hand سر ضرب
off hand بدون آمادگی
an old hand at something <idiom> کارکشته
in hand <idiom> زیرنظر
try one's hand <idiom> بیتجربه بودن
second hand <idiom> دست دوم
on the other hand <idiom> درمقابل
Do you need a hand? میتونم کمکت کنم؟
hand عقربه [ساعت ...]
on the one hand <adv.> در یک طرف
on the one hand <adv.> یکی انکه
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
on the other hand <adv.> درمقابل
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
Do you need a hand? کمک میخوای؟
on hand <idiom> حاضر
on hand <idiom> قابل دسترس
under the hand of به امضای
under hand درنهان به پنهانی
to take in hand بعهده گرفتن
to take in hand دردست گرفتن
to hand over واگذارکردن
to hand over تحویل دادن
to hand out از پنجره اویزان کردن
to hand down بدوره بعدانتقال دادن
to hand down بارث گذاشتن
to hand دردسترس
to get ones hand in تسلط پیداکردن در
to get ones hand in دست یافتن به
to come to hand رسیدن
to come to hand بدست امدن
under the hand of hand به امضای .....
on hand <idiom> دردسترس
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
hand over <idiom>
hand-out <idiom>
hand-out <idiom> پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand out <idiom> از چیزهایی مشابه به هم دادن
hand-me-down <idiom> بدش به من
hand it to (someone) <idiom> به کسی اعتبار دادن
hand in <idiom> به کسی چیزی دادن
hand down <idiom> وصیت کردن
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
from hand to hand <idiom> از یک شخص به یک شخص دیگری
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
He must have a hand in it. حتما" دراینکار دست دارد
take a hand at شرکت کردن در
better hand تقدم
hand to hand نزدیک
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand دردسترس
hand to hand دست به یقه
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
hand to hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand نزدیک
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
off-hand پاس کوتاه روی سر
second-hand ثانیه شمار
better hand پیشی
four in hand گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
hand سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
right-hand واقع در دست راست
at the hand of بوسیله
at the hand of بدست
second-hand نیمدار
second-hand مستعمل
hand-to-hand دردسترس
hand-to-hand دست به یقه
for ones own hand بابت خود شخص
hand down به ارث گذاشتن
hand down بتواتر رساندن
second hand نیم دار
hand down پشت درپشت چیزی رارساندن
second hand کار کردن
second hand مستعمل دست دوم
second hand عاریه
first-hand مستقیم
at first hand مستقیما
at first hand در وهله نخست
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand me down لباس ارزان ودوخته
hand me down ارزان
hand-me-down لباس ارزان ودوخته
hand-me-down ارزان
at second hand بطور غیرمستقیم
at second hand از قول دیگری
at hand نزدیک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com