Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 38 (3 milliseconds)
English	Persian
officers	افسر
officers	صاحب منصب
officers	مامور متصدی
officers	افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers	فرمان دادن
officers	امین صلح
officers	مامور کارمند اداری
officers	مامور
officers	عضو هیات رئیسه
officers	متصدی ضابط عدلیه
Other Matches
returning officers	سرپرست انتخابات برزن
police officers	مامور پلیس
police officers	پاسبان
police officers	افسر شهربانی
commanding officers	افسر فرمانده
police officers	افسر پلیس
senior officers	افسران ارشدیا بالارتبه
officers call	نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
officers call	شیپور افسر پیش
officers' quarters	بخشدفتری
non-commissioned officers	درجه دار
probation officers	مامور نافر
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
warrant officers	افسر یار
warrant officers	ناوبانیار ستوانیار
warrant officers	افسریار
commissioned officers	افسر
commissioned officers	افسر کادر
commissioned officers	افسرشاغل
petty officers	درجه دار
petty officers	ناو استوار دوم
petty officers	معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers	مهناوی
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown	دادستان
law officers of the crown	وکیل عمومی دادیار
The officers were brifed on (about) the detailes.	افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
A posse of police officers and soldiers	یک دسته از پاسبان و سرباز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com