Dictiornary-Farsi | officers' quarters | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 68 (1 milliseconds)

English	Persian
officers' quarters	بخشدفتری


Other Matches

quarters	محل سکونت
to take up one's quarters	منزل کزدن
to take up one's quarters	بودباش گزیدن
three-quarters	سه ربع
three-quarters	سه چهارم
quarters	محل خانه ها
quarters	محل اسایشگاه پرسنل
quarters	مسکن
quarters	محله بردهای ناو
quarters	منزل بخش
bachelor quarters	منازل افراد مجرد
head quarters	برج نظارت مرکز کار
head quarters	مرکز فرماندهی
general quarters	اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
general quarters	اسایشگاههای عمومی
call to quarters	شیپور احضار
quarters allowance	حق مسکن
bachelor quarters	قسمت مجردی
quarters in kind	منازل سازمانی
quarters in kind	مسکن مجانی
to beat up the quarters of any	بدیدن کسی رفتن
He has acces to all quarters.	تمام درها برویش باز است
crew quarters	بخشخدمه
captain's quarters	کابینکاپیتان
winter quarters	قشلاق
winter quarters	پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
to beat up the quarters of any	eno
to beat up the quarters of any	سروقت کسی رفتن
basic allowance for quarters	حق مسکن
She was pretty when I saw her at close quarters .	از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
officers	صاحب منصب
officers	مامور متصدی
officers	افسر
officers	افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers	فرمان دادن
officers	امین صلح
officers	مامور کارمند اداری
officers	مامور
officers	عضو هیات رئیسه
officers	متصدی ضابط عدلیه
police officers	افسر پلیس
police officers	مامور پلیس
police officers	پاسبان
police officers	افسر شهربانی
petty officers	معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
returning officers	سرپرست انتخابات برزن
warrant officers	ناوبانیار ستوانیار
commissioned officers	افسر
non-commissioned officers	درجه دار
warrant officers	افسریار
commissioned officers	افسر کادر
commissioned officers	افسرشاغل
petty officers	درجه دار
commanding officers	افسر فرمانده
probation officers	مامور نافر
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
officers call	شیپور افسر پیش
officers call	نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
senior officers	افسران ارشدیا بالارتبه
petty officers	ناو استوار دوم
petty officers	مهناوی
warrant officers	افسر یار
The officers were brifed on (about) the detailes.	افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown	وکیل عمومی دادیار
law officers of the crown	دادستان
A posse of police officers and soldiers	یک دسته از پاسبان و سرباز

officers' quarters

بخشدفتری