English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (7 milliseconds)
English Persian
official receipt رسید رسمی
Other Matches
receipt رسید
to a receipt رسید گرفتن
receipt رسیدکردن
receipt قبض رسید
receipt رسید پیام دریافت شد
receipt دریافت
receipt اعلام وصول
receipt دریافت رسید دادن
receipt اعلام وصول نمودن
receipt وصول کردن
receipt بزهکاران را تحویل گرفتن
receipt دریافتی
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
dock receipt رسید لنگرگاه
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
clean receipt رسید بی قید و شرط
to pay against receipt در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
warehouse receipt رسید انبار
certificate of receipt گواهی وصول
certificate of receipt گواهی رسید
appropriation receipt رسیدسپرده رسید اعتبار
forwarder's receipt رسید متصدی حمل و نقل
hand receipt رسید دستی
railway receipt رسید راه اهن
receipt notification خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
receipt statement اعلامیه ورود
receipt statement رسید
mate's receipt رسید کاپیتان کشتی
mate's receipt رسیدکاپیتان کشتی
mate's receipt رسیدافسر ارشد کشتی
mate's receipt رسید معاون ناخدا
i am in receipt of your letter نامه شما واصل گردید
i am in receipt of your letter نامه شما به من رسید
on receipt of the goods بوصول کالا
on receipt of the goods برسیدن کالا
appropriation receipt رسید سپرده قانونی
acknowledgement of receipt اعلام وصول
data freight receipt رسید اماری حمل
data fright receipt رسید اماری حمل
air mail receipt رسید پست هوایی
constructive receipt billing ارسال صورت اقلام ارسالی روش ارسال بارنامه
blind copy receipt در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
official قانونی
official تشریفاتی
official رسمی
official موثق و رسمی
official عالیرتبه رسمی
official صاحب منصب
official کارمند
official مامور
official کارمند دولت
official اداری
registered letter with receipt attached نامه سفارشی دو قبضه
official oath سوگند قانونی یا رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official rate نرخ رسمی
official religion دین رسمی
official submission مناقصه عمومی
official visit بازدید رسمی فرمانده
official calibration واسنجی رسمی [مهندسی]
He is a corrupt official . مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
semi official نیمه رسمی
official notification افهارنامه
official meeting اجتماع رسمی
official document سند رسمی
line official داور خط تجمع
extra official بیرون ازوفایف اداری
extra official غیر رسمی
leading official سرداور
lead official سرداور
building official بازرسان ساختمان
official receiver مدیر تصفیه
official receiver عضو نافر
official receiver اعتصاب باجایزه سندیکا
official authorities مراجع رسمی
official channels مجاری رسمی
official meeting ملاقات رسمی
official liquidator مدیر تصفیه
official language زبان رسمی
official receiver اعتصاب رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official gazette روزنامه رسمی
official deed سند رسمی
official channels طرق رسمی
official communications ابلاغیه رسمی
official communications مکاتبات اداری
To hold an official inquiry. تحقیق رسمی بعمل آوردن
appointed by an official order حکمی
certificate [official document] گواهی
certificate [official document] مدرک
official log book of a ship دفتر ثبت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com