Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
on line operation
عملکرد درون خطی
on line operation
عمل درون خطی
Search result with all words
off line operation
عملکرد برون خطی
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
Other Matches
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
operation
به کارانداختن
operation
عمل جراحی
operation
کارکردن با یک وسیله
operation
کار
operation
گردش جنبش
operation
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation
عمل کردن
operation
عملیات
co-operation
کار مشترک
operation
اداره
operation
گرداندن
operation
عمل جراحی عمل
operation
وابسته به عمل عملکرد
operation
گردش
operation
بهره برداری
operation
عملکرد
operation
عمل
co-operation
همکاری مشترک
operation
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation
کار کردن
either way operation
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
operation
کارکرد
to come into operation
قابل اجراشدن
not operation
عمل نفی
not operation
عمل نقض
to come into operation
بکار افتادن
operation
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
به اجرا
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
to come into operation
دایر شدن
to come into operation
قانون شدن
or operation
عمل یا
come into operation
قابل اجرا شدن
one way only operation
عملکردتنها یک طرفه
to come into operation
قابل اجرا شدن
to come into operation
قانونی درست شدن
one way only operation
عملکرد فقط یک طرفه
operation immediate
اقدام سریع
to come into operation
کاربرد پذیر شدن
boolean operation
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
continous operation
عملکرد پایدار
monadic operation
عملکرد تکین
monadic operation
عملکرد یگانه
transformer operation
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
contouring operation
کار فرم دهی
contouring operation
فرم کاری
continous operation
کار دائمی
molding operation
قالب کاری
boolean operation
عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation
کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
operation keys
کلیدهایعملیات
boolean operation
عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
binary operation
عمل دوتایی
[ریاضی]
milling operation
فرزکاری
molding operation
فرم کاری
transfer operation
عمل انتقال
boolean operation
عمل بولی
bi conditional operation
عمل دوشرطی
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation
عملیات بلوک
binary operation
عملکرد دودوئی
nand operation
عمل نقیض و
nature of the operation
ماهیت عملیات
cycle of operation
دوره عمل سلاح
n ary operation
عمل N تاییN
boolean operation
عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
conversational operation
عملیات محاورهای
base operation
عملیات پایگاهی
multijob operation
عملیات چند کاره
boolean operation
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
to put something into operation
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
n adic operation
عمل N تاییN
boolean operation
جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
cycle of operation
جریان عمل جنگ افزار
logic operation
عمل منطقی
amphibious operation
عملیات اب خاکی
cesarian operation
عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
method of operation
طرز کار
unattended operation
عملکردبی مراقب
unattended operation
هملکرد مراقبت نشده
unattended operation
سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation
عملکرد بی مراقب
unary operation
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation
عمل یگانی
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
component operation
عناصر عملیاتی
computer operation
عملکرد کامپیوتری
two way simultaneous operation
عملکرد همزمان دو طرفه
method of operation
عملکرد
computer operation
عملیات کامپیوتر
concept of operation
تدبیر عملیاتی
method of operation
روش کار
manual operation
عملیات دستی
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
logical operation
عمل منطقی
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation
عمل کمکی
logical operation
عملکرد منطقی
autonomous operation
عملیات ازاد
autonomous operation
عملیات مستقل
attended operation
عملکرد با مراقب
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
binary operation
عمل دودویی
arithmetic operation
عمل محاسباتی
arithmetic operation
عمل حسابی
arithmetic operation
عمل ریاضی
arithmetic operation
عملیات حسابی
area of operation
منطقه عملیات
majority operation
عمل اکثریت
manual operation
عمل دستی
A surgical operation .
عمل جراحی
concurrent operation
عملکرد همزمان
privieged operation
عمل ممتاز
operation map
نقشه عملیاتی
operation map
نقشه عملیات
operation of contract
نفوذ قرارداد
operation order
دستور عملیاتی
operation overlay
کالک عملیات
operation overlay
کالک عملیاتی
operation research
پژوهش عملیاتی
operation manager
مدیر عملیات
operation decoder
عمل شناس
operation annexes
پیوستهای عملیاتی
limiting operation
عملیات محدودکننده
operation center
مرکز عملیات
operation code
رمزالعمل
operation code
کد عملیاتی
operation code
رمز عمل
operation decoder
عمل گشا
operation research
تحقیق درعملیات
revenue operation
عملکرد
rescue operation
عملیات نجات
indirect operation
عملکرد غیرمستقیم
point operation
عمل نقطهای
ready for operation
اماده کار
pseudo operation
عملواره
pseudo operation
شبه عمل
parallel operation
عملیات موازی
parallel operation
عملکرد موازی
serial operation
عملیات سری
serial operation
عمل نوبتی
furnace operation
عملکرد کوره
furnace operation
طرزکار کوره
intruder operation
تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
global operation
عملیات سراسری
parallel operation
عمل موازی
operation analysis
عمل کاوی
dagger operation
عمل خنجری
offline operation
عمل برون خطی
synchronous operation
عملیات همزمان
synchronous operation
عمل همگام
dual operation
عمل همزاد
duplex operation
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
symmetry operation
عمل تقارن
dyadic operation
عمل دوتایی
dyadic operation
عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
illegal operation
عملکرد غیر قانونی
telephone operation
عملکرد تلفن
no address operation
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no operation instruction
OPERATION NO
no operation instruction
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
nonidentity operation
عمل ناهمانی
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation
چهارعمل اصلی
the breathing operation
کاردم زدن عمل تنفس
destructive operation
عملیات مخرب
telephone operation
طرز کار تلفن کار تلفن
dyadic operation
عملکرد دوتایی
surgical operation
دست کاری
external operation
عملیات خارج از مملکت
one step operation
عمل تک مرحله
string operation
عملیات رشتهای
external operation
عملیات خارجی
equivalence operation
عمل هم ارزی
binary operation
عمل دودوئی
operation order
دستورعملیات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com