English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
Other Matches
seat صندلی
seat حرکت تعادلی
seat قسمت میانی زین اسب
seat سکوی استقرار
seat پایه
seat نشیمنگاه
seat مقر
seat جایگاه نشاندن
seat محل اقامت
seat مرکز مقر
seat جا
seat کفل
seat سرین
seat نشیمنگاه مسند
seat نیمکت
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
I think that's my seat. فکر می کنم آن صندلی جای من است.
take your seat بنشینیدسرجای خودتان
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
seat جایگزین ساختن
seat stay نگهدارندهصندلی
seat cover پوششصندلی
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
seat of government مقر حکومت
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
seat back پشتیصندلی
seat tube تیوپصندلی
box seat صندلی لژ
bridge seat تکیه گاه
bridge seat پاشنه پل
single seat صندلییکنفره
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
county seat مرکز بخشداری
Where is my seat(place) جای من کجاست ؟
drive's seat صندلی راننده
reel seat جایگاهقرقره
rear seat صندلیعقب
first officer's seat صندلیخلباناول
jump seat صندلی تا شو
key seat جاخار
key seat شیار خار
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
love seat صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
mercy seat سرپوش رحمت
mercy seat تخت خدا
pillion seat جای اضافی در موتور سیکلت
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
sliding seat نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
primer seat مقر چاشنی
the seat of pain موضع درد
the seat of pain جای درد
seat angle نبشی نشیمن
seat bars میلههای تکیه گاه
seat of settlement محل نشست ساختمان
judgement seat دادگاه
hiking seat تهته اتکای خم شونده در قایق
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
dual seat زینموتور
double seat صندلیدونفره
commander's seat صندلیفرمانده
captain's seat محلنشستنکاپیتان
bench seat صندلیاتومبیل
adjustable seat صندلی متحرک
country seat خانهی اربابی
country seat خانهی بزرگ روستایی
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
folding seat صندلی تاشو
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
governor's seat حکومت نشین
governor's seat حاکم نشین
valve seat نشیمنگاه سوپاپ
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
seat of the pants استفاده از تجربه
hot seat صندلی برقی
parliamentary seat جای مجلسی
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
to resign one's seat از جای مجلسی خود کناره گرفتن
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
book a seat جا رزرو کردن
hot seat صندلی الکتریکی
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
parliamentary seat صندلی مجلسی
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
seat belt کمربند صندلی هواپیما
seat-belt کمربند صندلی هواپیما
back seat صندلی عقب اتومبیل
seat-belts کمربند صندلی هواپیما
keay seat جا خار
bucket seat صندلی یکنفری
valve seat reamer جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
back-seat drivers آدم فضول
valve seat grinder دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
valve seat insert مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
seat adjuster lever سطح تنظیم صندلی
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
valve seat wrench دریچهآچارپایه
back-seat driver آدم فضول
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines. کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat-belt warning light چراغهشدارکمربندایمنی
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge لبه دار کردن
edge اریب وار پیش رفتن
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
on edge مشتاق
edge کم کم پیش رفتن
on edge بی صبر
on the edge of درشرف
edge : کنار
to take the edge off کم زور کردن
edge لبه
edge نبش
edge کناره تیزی
to take the edge off سست کردن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge یال لبه
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
inner edge لبهداخلی
take the edge off <idiom> رنجاندن
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
have an edge on <idiom> سود بردن
edge کناره
edge دوره
edge تیزی
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge به کار می رود
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
edge برندگی
edge-roll ابزار سه ربع گرد
edge-moulding گچ بری لبه
straight edge شمشه
straight edge کشو
straight edge قد
edge length درازای لبه [ریاضی]
straight edge لبه مستقیم
edge-shaft میله ستون لبه
edge of rug لبه و حاشیه فرش
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
trailing edge لبه فرار
trailing edge لبه پشتی
fore edge لبهجلوییکتاب
hob edge قابگاز
top edge لبه فوقانی
tool edge پخ
mantle edge لبهپوسته
notched edge لبهدندانه
outer edge لبهبیرونی
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
tail edge نوکلبه
upper edge لبهفوقانی
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
straight edge خط کش
edge perforated با سوراخهای لبهای
double the edge لب گردانیدن
deckle edge لبه صاف کاغذ
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
built up edge لبه مخصوص نصب
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
bleeding edge حاشیه نقشه
betwixt edge یخ اریب
betwixt edge اریب کردن
bend on edge خم کردن لبه ها
doubled edge لب گردان
edge beam تیر کناری
edge perforated لب سوراخ
edge notched با بریدگی لبهای
edge notched لب بریده
edge fillter صافی چاکدار
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge connector رابط لبه
edge coated با روکش لبهای
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
beaded edge لبه برگردانده شده
band edge لبه نوار
aligning edge لبه هم تراز
knife-edge تیغه در
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge لبه کارد
knife edge لبه تیغ
knife edge لبه چاقو
knife edge تیغه در
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge لبه چاقو
knife-edge لبه تیغ
aligning edge لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
abutting edge لبه ضربه گیر
absorption edge لبه جذب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com