English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
open area فضای ازاد
Other Matches
open بی ابر
the open ملاء عام
the open ملا عام
open روشن شدن خوشحال شدن
open باز شدن
open باز
open فضای باز
open ازاد
open زمین باز گسترده
open مروحه را باز کنید
open سکی
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open وزن ازاد
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open خط بازبی دفاع
open اشکار
the open هوای ازاد
open شکفتن
open مفتوح شدن
open بی پناه
open درمعرض
open صریح
open مهربان رک گو
open بی الایش
open ازاد اشکار
open روباز
open دایر
open گشوده سرگشاده
open مفتوح
open :باز
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open بازکردن
open گشودن گشادن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open قابل بحث
open واریز نشده
open بی دفاع واریز نش
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open باز کردن باز شدن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open out بسط دادن
open out توسعه دادن
open to any one مباح
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
to open out گستردن
to open out توسعه دادن
to open out باز کردن
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open نابسته
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
to open out بسط دادن
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open فایل خواندنی و نوشتنی
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
area پهنک
no-go area منطقهممنوعه
area شاخه [دانشی]
area سطح
area گرافی خط ی که در آن فضای پایین خط با یک الگو یا رنگی پر شده است
area دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
area ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
area بخشی از حافظه اصلی که داده ها را از فضای ذخیره سازی در خود نگهداری میکند تا پردازش شوند
area بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
area اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
area پهنه
area مساحت سطح
area سطح مقطع
area عرصه
area محوطه
area منطقه
area قلمرو
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
area رشته [دانشی]
area فضا
area ناحیه
area حوزه
area جستجو برای داده خاص در بخشی از حافظه یا فایلها
area مساحت
open route جاده بدون کنترل وبازرسی
open caisson صندوقچه روباز
open sesame سحر
open caisson صندوقه باز
open canal کانال روباز
open sheaf مروحه باز
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop سیستم باز
fly open ناگهان باز شدن
open allotment حساب سپرده باز
open allotment حساب اعتبار باز
open armed با اغوش باز
open shot با کارکرد ازاد
open shot سیستم باز
open board صحنه خلوت شطرنج
open shop با کارکرد ازاد
open sesame مشکل گشا
open architecture معماری باز
open cavity گودال باز
open cheque چک انتقال پذیر
open contract قرارداد غیر معین
open country زمین باز
open court محکمه عمومی
open court دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
open cover بیمه نامه باز
open credit اعتبار نامحدود
open credit اعتبار بدون ضمانت نامه
open cut حفاری در فضای باز
open ditch نهر روباز
open ditches انهار رو باز
open ditches زهکشهای روباز
open contract قرارداد باز
open code سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
open ranks گسترش باز درسواره نظام
open cheque چک قابل انتقال
open cheque چک معمولی
open cover بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
open circuit مدار باز
open circuit اتصال باز
open cluster خوشه باز
open code سیستم رمز باز
open doored در خانه باز مهمان نواز
open route جاده باز
lay open پاره کردن
open secret <idiom> راز فاش شده
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
In the open air. در هوای آزاد.
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
he did not open his lips لب نگشود
he did not open his lips دهان نگشود سخن نگفت
lay open اشکار کردن
keep an open house مهمان نواز بودن
i will t. you to open thedoor ممنون میشوم اگر در را بازکنید
Open the door. در درراباز کن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
his palce is still open است
his palce is still open جای او هنوز خالی
he has an open hand او دست بازاست
he did not open his lips خاموش ماند
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open mindldly با فکر باز
open policy بیمه نامه باز
open policy بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open policy بیمه نامه قابل تغییر
open purchase خرید ازاد
open purchase خرید از بازار ازاد
open ranks صف باز
open mindldly ازروی بی تعصبی
open mindedness بی تعصبی
open mindedly با فکر باز
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
normally open contact اتصال معمولا باز
open messes ناهارخوریها
open messes باشگاهها
open minded روشنفکر
open roof بام پیدا
open economy اقتصاد باز
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open to the public اشکار در نزد همه
open to the public واضح درنظر عموم
open to the public علنی
open to the public برملا
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open trade تجارت ازاد
open travers پیمایش باز
open treaty معاهده باز
open universe جهان باز
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open to attack در معرض حمله
open system نظام باز
open system سیستم باز
open system سازگان باز
open terrace مهتابی
open the door to مجال دادن به
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open theft سرقت مشهود
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
to lay open هویدا
to open the ball اول رقصیدن
to fly open بازشدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com