English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
open armed با اغوش باز
Other Matches
armed مسلح شده
armed جنگ اماد
armed مجهز
armed مسلح
armed sweep مین روبی با استفاده از ناوچههای توپدار
armed guard گارد مسلح
armed sweep مین روبی مسلحانه
heavily armed کاملا مسلح
armed services قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
armed reconnaissance شناسایی مسلحانه
armed rebellion شورش مسلحانه
armed rebellion بغی
armed peace حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
armed peace صلح مسلح
armed to the teeth کاملا` مسلح
one-armed bandit <idiom> دستگاه شرط بندی
armed ammunition مهمات مسلح
armed ammunition مهمات اماده انفجار
armed helicopter هلی کوپتر مسلح
armed helicopter هلی کوپترتوپدار
armed mine مین مسلح
armed mine مین اماده انفجار
heavily armed مسلح به جنگ افزار سنگین
heavy armed سنگین اسلحه
armed mine مین مسلح شده
armed forces مجموع نیروهای زمینی وهوایی و دریایی
armed forces نیروهای مسلح
light armed سبک اسلحه
one-armed bandits رجوع شود به machine slot
one-armed bandit رجوع شود به machine slot
armed forces courier پیک نیروهای مسلح
armed forces courier پیک ارتشی
armed forces police دژبان نیروهای مسلح
law of armed conflicts حقوق منازعات مسلحانه
armed naval vessel ناو جنگی
armed or trussed beam تیر مرکب تقویت شده
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open نابسته
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open فایل خواندنی و نوشتنی
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
to open out باز کردن
to open out توسعه دادن
to open out گستردن
open out بسط دادن
open out توسعه دادن
open to any one مباح
the open ملا عام
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
the open ملاء عام
the open هوای ازاد
open باز کردن باز شدن
to open out بسط دادن
open زمین باز گسترده
open مفتوح شدن
open صریح
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open بی الایش
open بازکردن
open واریز نشده
open بی ابر
open بی پناه
open درمعرض
open مهربان رک گو
open ازاد اشکار
open روباز
open دایر
open گشوده سرگشاده
open مفتوح
open :باز
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open وزن ازاد
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open خط بازبی دفاع
open اشکار
open قابل بحث
open بی دفاع واریز نش
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open سکی
open مروحه را باز کنید
open باز شدن
open باز
open فضای باز
open گشودن گشادن
open ازاد
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to مجال دادن به
open terrace مهتابی
open system سازگان باز
open system سیستم باز
open space میدان
open space گردشگاه ازاد
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open system نظام باز
open subrotine زیرروال باز
open subroutine زیرروال باز
open theft سرقت مشهود
open to attack در معرض حمله
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe جهان باز
open treaty معاهده باز
open travers پیمایش باز
open trade تجارت ازاد
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public برملا
open to the public علنی
open to the public واضح درنظر عموم
open to the public اشکار در نزد همه
open wire سیم هوایی
open machine ماشین باز
open handed بخشنده
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed دست باز
open guard گارد باز
open group گروه باز
open game بازی باز شطرنج
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open fire شروع
open fire اتش
open fire شروع به تیراندازی کردن
open file فایل باز
open faced گشاده رو
open file ستون باز شطرنج
open faces گشاده رو
open hands سخاوت
open hands دست باز بودن
open hawse زاویه میان دو لنگر
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open lines خطوط باز شطرنج
open light پنجره واشو
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital بیمارستان ازاد
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness خوش گمانی
open heartedness رک گویی صداقت
open heartedness راست بازی
open hearted راست باز خوش گمان
open hearted دل و زبان یکی
open faced دارای سیمای بازو بی تزویر
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open secrets سر افشا شده
open secrets راز آشکار
open secret سر افشا شده
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
open secret راز آشکار
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
open-handed <adj.> دست و دلباز
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
to open the door to مجال دادن
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open to question <adj.> مورد شک
to open the ball پیش قدم شدن
to keep open house درخانه بازداشتن
to fly open بازشدن
to break open سوراخ کردن
to break open شکستن
the secret will open to me خواهد گردید
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the open of a street دهنه خیابان
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
rights open to everyone مباحات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com