English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
open hearth cinder شلاکه ی کوره مارتین
Other Matches
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open hearth process ذوب اهن در کوره رو باز وتبدیل ان بفولاد
open hearth steel فولاد زیمنس مارتین
open hearth practice طرزکار کوره زیمنس مارتین
open hearth plant تاسیسات کوره زیمنس مارتین
open hearth furnace کوره روباز کوره زیمنس مارتین
open hearth furnace کوره سرباز
open hearth pig iron اهن خام کوره زیمنس مارتین
basic open hearth furnace کوره باز قلیایی
cinder تفاله
cinder زینتر سرباره
cinder شلاکه
cinder خاکستر خاکستر کردن
cinder زغال نیم سوز
cinder tracks زمین دو
furnace cinder تفاله کوره
furnace cinder تفاله کوره چدن ریزی
cinder track زمین دو
removal of cinder تفاله گیری
removal of cinder برداشت تفاله
cinder heat گرمای شلاکه
hearth کوره اتشدان
hearth بوته ی کوره ی بلند
hearth سکوی اجاق کوره کشتی
hearth منزل
hearth اجاق
hearth اتشدان
hearth کف منقل
puddling hearth بوته پودل
gas hearth کوره گازی
hearth jacket پوشش کوره
hearth rug قالیچه جلو شومینه
cupola hearth کوره کوپل
refining hearth بوته پالایش
hearth rug قالیچه پیش بخاری
gas hearth اتشدان گازی
bogie hearth furnce کوره حرارتی گردان
charcoal hearth iron اهن بوته ذغالی
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open فایل خواندنی و نوشتنی
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open نابسته
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open باز کردن باز شدن
to open out توسعه دادن
to open out باز کردن
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
the open ملا عام
open out بسط دادن
to open out بسط دادن
the open ملاء عام
the open هوای ازاد
open to any one مباح
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open out توسعه دادن
to open out گستردن
open :باز
open بی ابر
open واریز نشده
open بازکردن
open گشودن گشادن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open مفتوح شدن
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open بی پناه
open درمعرض
open مفتوح
open گشوده سرگشاده
open دایر
open روباز
open ازاد اشکار
open بی الایش
open مهربان رک گو
open صریح
open باز شدن
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open خط بازبی دفاع
open اشکار
open قابل بحث
open بی دفاع واریز نش
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open وزن ازاد
open فضای باز
open ازاد
open زمین باز گسترده
open مروحه را باز کنید
open سکی
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open باز
open system سازگان باز
open system سیستم باز
open system نظام باز
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space گردشگاه ازاد
open space میدان
open machine ماشین باز
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open terrace مهتابی
open to the public علنی
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public واضح درنظر عموم
open to the public اشکار در نزد همه
open trade تجارت ازاد
open travers پیمایش باز
open treaty معاهده باز
open to attack در معرض حمله
open theft سرقت مشهود
open universe جهان باز
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to مجال دادن به
open to the public برملا
open lines خطوط باز شطرنج
open light پنجره واشو
open hearted راست باز خوش گمان
open hearted دل و زبان یکی
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hands دست باز بودن
open hands سخاوت
open handed بخشنده
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed دست باز
open guard گارد باز
open group گروه باز
open game بازی باز شطرنج
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open fire شروع
open heartedness راست بازی
open heartedness رک گویی صداقت
open heartedness خوش گمانی
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital بیمارستان ازاد
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
open fire اتش
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
to open the door to مجال دادن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
to open parliament مجلس را گشودن
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
open secret راز آشکار
open secret سر افشا شده
open secrets راز آشکار
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
open secret <idiom> راز فاش شده
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open secrets سر افشا شده
to open one's mind دل خود را خالی کردن
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
rights open to everyone مباحات
open-handed <adj.> دست و دلباز
open to question <adj.> مورد شک
open to question <adj.> مشکوک
open wiring سیمکشی باز
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
the open of a street دهنه خیابان
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the secret will open to me خواهد گردید
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open fire شروع به اتش کردن
to lay open هویدا
to lay open اشکار ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com