English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
open secret راز آشکار
open secret سر افشا شده
open secret <idiom> راز فاش شده
Search result with all words
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the secret will open to me خواهد گردید
Other Matches
keep a secret <idiom>
secret اطلاعات سری
secret راز
secret رمز
secret مخفیانه
secret سری
secret اسرارامیز پوشیده
secret محرمانه
secret نهان
secret نهانی
secret سر مجهول
secret دستگاه سری
to let in to a secret محرم رازی کردن
to let in to a secret با رازی اشناکردن
to keep secret پنهان داشتن راز
in secret محرمانه
in secret در خفا
in secret مخفیانه
secret مخفی
keep the secret رازراپوشیده نگاهدار
keep the secret این رازرافاش نکن
secret confidential
secret طبقه بندی سری
trade secret فوت و فن کاسبی
secret agent جاسوس
secret agents مامور مخفی
secret agents جاسوس
secret agent مامور مخفی
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
secret ballot ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
secret papers اسناد سری
secret papers اوراق سری
secret service دستگاه محرمانه دولت
secret services دستگاه محرمانه دولت
top secret مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
secret society انجمن سری
top secret به کلی سری
top-secret مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
top-secret به کلی سری
to betray a secret رازی را فاش ساختن
the secret parts شرمگاه
To do something on the sly (in secret). کاری را پنهان انجام دادن
he proved to know the secret معلوم شد راز را میداند
trade secret اسرار بازرگانی
dark secret راز نهان
secret ballot رای مخفی
the house went into secret session تشکیل داد
secret service money اعتبار سری دولت
the house went into secret session مجلس جلسه سری
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
open out بسط دادن
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open نابسته
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open فایل خواندنی و نوشتنی
open باز کردن باز شدن
open to any one مباح
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
to open out توسعه دادن
to open out گستردن
to open out بسط دادن
open out توسعه دادن
the open ملا عام
the open ملاء عام
the open هوای ازاد
to open out باز کردن
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open واریز نشده
open بازکردن
open گشودن گشادن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open صریح
open مفتوح شدن
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open باز شدن
open مفتوح
open بی پناه
open :باز
open گشوده سرگشاده
open دایر
open روباز
open ازاد اشکار
open بی الایش
open مهربان رک گو
open درمعرض
open باز
open بی ابر
open اشکار
open قابل بحث
open بی دفاع واریز نش
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open خط بازبی دفاع
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open سکی
open مروحه را باز کنید
open وزن ازاد
open زمین باز گسترده
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open ازاد
open فضای باز
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open system نظام باز
open to the public اشکار در نزد همه
open to the public واضح درنظر عموم
open to attack در معرض حمله
open system سازگان باز
open terrace مهتابی
open the door to مجال دادن به
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open theft سرقت مشهود
open system سیستم باز
open to the public علنی
open to the public برملا
open wiring سیمکشی باز
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe جهان باز
open treaty معاهده باز
open travers پیمایش باز
rights open to everyone مباحات
open trade تجارت ازاد
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open heartedness رک گویی صداقت
open hearted دل و زبان یکی
open heartedness راست بازی
open hearted راست باز خوش گمان
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hands دست باز بودن
open hands سخاوت
open handed بخشنده
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed دست باز
open guard گارد باز
open group گروه باز
open heartedness خوش گمانی
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open hospital بیمارستان ازاد
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space گردشگاه ازاد
open machine ماشین باز
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open lines خطوط باز شطرنج
open light پنجره واشو
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open game بازی باز شطرنج
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
to open the door to مجال دادن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
to open parliament مجلس را گشودن
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
open secrets راز آشکار
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open secrets سر افشا شده
to open one's mind دل خود را خالی کردن
open-handed <adj.> دست و دلباز
open to question <adj.> مورد شک
the open of a street دهنه خیابان
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open to question <adj.> مشکوک
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com