Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
open system
نظام باز
open system
سیستم باز
open system
سازگان باز
Search result with all words
open bus system
سیستم گذر باز
open cycle reactor system
سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
open ended system
سیستم بی انتها
open loop system
مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
open system interconnection reference
مدل ارجاع ارتباط سیستم باز
Other Matches
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
open
وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open
مروحه را باز کنید
open
سکی
open
وزن ازاد
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
To come into the open.
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
شکفتن
open
بلامتصدی
open
بی دفاع واریز نش
open
قابل بحث
open
اشکار
open
خط بازبی دفاع
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
فضای باز
open
بی ابر
open
واریز نشده
open
بازکردن
open
گشودن گشادن
open
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open
مفتوح شدن
open
باز
open
روشن شدن خوشحال شدن
open
بی پناه
open
درمعرض
open
صریح
open
زمین باز گسترده
open
ازاد
open
:باز
open
مفتوح
open
دایر
open
روباز
open
ازاد اشکار
open
بی الایش
open
باز شدن
open
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
to open out
باز کردن
the open
هوای ازاد
open
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
the open
ملاء عام
the open
ملا عام
X/OPEN
ول ایجاد سیستمهای باز هستند
open
باز کردن باز شدن
open
مهربان رک گو
open
گشوده سرگشاده
to open out
بسط دادن
to open out
گستردن
to open out
توسعه دادن
open to any one
مباح
open
کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open out
بسط دادن
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open out
توسعه دادن
open
فایل خواندنی و نوشتنی
open
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open
نابسته
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
برداشتن پوشش یا باز کردن در
open
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open subrotine
زیرروال باز
open ice
قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital
بیمارستان ازاد
open hearth
کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness
خوش گمانی
open heartedness
رک گویی صداقت
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open light
پنجره واشو
to keep open house
درخانه بازداشتن
open storage
انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
lay open
پاره کردن
open space
گردشگاه ازاد
open space
میدان
open machine
ماشین باز
lay open
اشکار کردن
open loop
حلقه باز
open loop
مدار باز
open lines
خطوط باز شطرنج
open indent
سفارش خرید باز
to open the door to
مجال دادن
to break open
شکستن
the secret will open to me
خواهد گردید
the secret will open to me
ان راز بمن اشکار
the open of a street
دهنه خیابان
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open doored
در خانه باز مهمان نواز
fly open
ناگهان باز شدن
rights open to everyone
مباحات
he did not open his lips
لب نگشود
he did not open his lips
دهان نگشود سخن نگفت
he did not open his lips
خاموش ماند
to break open
سوراخ کردن
to fly open
بازشدن
to keep open house
ازهرکس پذیرایی کردن
to open the ball
پیش قدم شدن
to open the ball
اول رقصیدن
to open parliament
مجلس راافتتاح کردن
to open parliament
مجلس را گشودن
to open one's mind
دل خود را خالی کردن
to open one's mind
اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open fire
شروع به اتش کردن
to lay open
هویدا
to lay open
اشکار ساختن
to keep an open house
مهمان نواز بودن
to keep an open house
در خانه باز داشتن
he has an open hand
او دست بازاست
his palce is still open
جای او هنوز خالی
open to the public
واضح درنظر عموم
open to the public
اشکار در نزد همه
open to attack
در معرض حمله
open theft
سرقت مشهود
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to
مجال دادن به
open terrace
مهتابی
open syllable
هجائی که به حرف e پایان پذیرد
keep an open house
مهمان نواز بودن
open subroutine
زیرروال باز
open to the public
علنی
open to the public
برملا
open trade
تجارت ازاد
his palce is still open
است
i will t. you to open thedoor
ممنون میشوم اگر در را بازکنید
open wiring
سیمکشی باز
open wire
سیم هوایی
open wire
سیم لخت
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe
جهان باز
open treaty
معاهده باز
open travers
پیمایش باز
open tournament
تورنمنت ازاد شطرنج
open messes
ناهارخوریها
open purchase
خرید از بازار ازاد
open ranks
صف باز
open ranks
گسترش باز درسواره نظام
open roof
بام پیدا
open route
جاده باز
open season
فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
open sesame
سحر
open sesame
مفتاح رمز
open sesame
مشکل گشا
open purchase
خرید ازاد
open policy
بیمه نامه قابل تغییر
open messes
باشگاهها
open minded
روشنفکر
open mindedly
با فکر باز
open mindedness
بی تعصبی
open mindldly
ازروی بی تعصبی
open mindldly
با فکر باز
open policy
بیمه نامه باز
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open sheaf
مروحه باز
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open canal
کانال روباز
open cavity
گودال باز
open cheque
چک انتقال پذیر
open cheque
چک قابل انتقال
open cheque
چک معمولی
open circuit
مدار باز
open circuit
اتصال باز
open caisson
صندوقه باز
open caisson
صندوقچه روباز
open board
صحنه خلوت شطرنج
open shop
سیستم باز
open shop
با کارکرد ازاد
open shot
سیستم باز
open shot
با کارکرد ازاد
open armed
با اغوش باز
open allotment
حساب اعتبار باز
open allotment
حساب سپرده باز
open architecture
معماری باز
open area
فضای ازاد
open heartedness
راست بازی
open fire
شروع
open fire
اتش
open fire
شروع به تیراندازی کردن
open file
فایل باز
open file
ستون باز شطرنج
open faces
گشاده رو
open route
جاده بدون کنترل وبازرسی
open faced
دارای سیمای بازو بی تزویر
open faced
گشاده رو
open frame
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open game
بازی باز شطرنج
open group
گروه باز
open hearted
راست باز خوش گمان
open hearted
دل و زبان یکی
open hawse
زاویه میان دو لنگر
open hands
دست باز بودن
open hands
سخاوت
open handed
بخشنده
open handed
گشاده دست گشاده کف
open handed
دست باز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com