English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
Other Matches
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open بلامتصدی
open بی دفاع واریز نش
open قابل بحث
open اشکار
open خط بازبی دفاع
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open out توسعه دادن
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open نابسته
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open فایل خواندنی و نوشتنی
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open to any one مباح
open :باز
open مفتوح
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open مفتوح شدن
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open باز شدن
open باز
open فضای باز
open ازاد
open زمین باز گسترده
open مروحه را باز کنید
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open واریز نشده
open گشوده سرگشاده
open دایر
open روباز
open ازاد اشکار
open وزن ازاد
open مهربان رک گو
open صریح
open درمعرض
open بی پناه
open بی ابر
open سکی
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
to open out گستردن
the open هوای ازاد
the open ملاء عام
the open ملا عام
to open out بسط دادن
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
open گشودن گشادن
open بازکردن
open بی الایش
to open out توسعه دادن
open باز کردن باز شدن
to open out باز کردن
open out بسط دادن
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open cut حفاری در فضای باز
open credit اعتبار بدون ضمانت نامه
open ditch نهر روباز
open ditches انهار رو باز
open ditches زهکشهای روباز
open exercise ورزش در هوای ازاد
open economy اقتصاد باز
open doored در خانه باز مهمان نواز
open cheque چک انتقال پذیر
open credit اعتبار نامحدود
open cover بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
open cover بیمه نامه باز
open cheque چک قابل انتقال
open cheque چک معمولی
open circuit مدار باز
open circuit اتصال باز
open cluster خوشه باز
open code سیستم رمز باز
open code سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
open contract قرارداد باز
open contract قرارداد غیر معین
open country زمین باز
open court محکمه عمومی
open court دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
open canal کانال روباز
open cavity گودال باز
keep an open house مهمان نواز بودن
lay open اشکار کردن
lay open پاره کردن
normally open contact اتصال معمولا باز
open messes ناهارخوریها
open messes باشگاهها
open minded روشنفکر
open mindedly با فکر باز
open mindedness بی تعصبی
open mindldly ازروی بی تعصبی
open mindldly با فکر باز
open caisson صندوقچه روباز
i will t. you to open thedoor ممنون میشوم اگر در را بازکنید
his palce is still open است
open secrets سر افشا شده
fly open ناگهان باز شدن
open secrets راز آشکار
open secret سر افشا شده
open secret راز آشکار
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
he did not open his lips لب نگشود
he did not open his lips دهان نگشود سخن نگفت
he did not open his lips خاموش ماند
he has an open hand او دست بازاست
open policy بیمه نامه باز
open policy بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop سیستم باز
open shop با کارکرد ازاد
open shot سیستم باز
open shot با کارکرد ازاد
open armed با اغوش باز
open allotment حساب اعتبار باز
open allotment حساب سپرده باز
open architecture معماری باز
open area فضای ازاد
open board صحنه خلوت شطرنج
his palce is still open جای او هنوز خالی
open sheaf مروحه باز
open sesame مشکل گشا
open policy بیمه نامه قابل تغییر
open purchase خرید ازاد
open purchase خرید از بازار ازاد
open ranks صف باز
open ranks گسترش باز درسواره نظام
open roof بام پیدا
open route جاده باز
open route جاده بدون کنترل وبازرسی
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
open sesame سحر
open sesame مفتاح رمز
open caisson صندوقه باز
open to the public علنی
open to the public برملا
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open trade تجارت ازاد
open travers پیمایش باز
open treaty معاهده باز
open universe جهان باز
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open to the public واضح درنظر عموم
open to the public اشکار در نزد همه
open system سازگان باز
open terrace مهتابی
open the door to مجال دادن به
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open theft سرقت مشهود
open to attack در معرض حمله
open wire سیم لخت
open wire سیم هوایی
rights open to everyone مباحات
to lay open اشکار ساختن
to lay open هویدا
to open fire شروع به اتش کردن
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open one's mind دل خود را خالی کردن
to open parliament مجلس را گشودن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
to open the ball اول رقصیدن
to open the ball پیش قدم شدن
to keep an open house مهمان نواز بودن
to keep an open house در خانه باز داشتن
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
the open of a street دهنه خیابان
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the secret will open to me خواهد گردید
to break open شکستن
to break open سوراخ کردن
to fly open بازشدن
to keep open house درخانه بازداشتن
to keep open house ازهرکس پذیرایی کردن
to open the door to مجال دادن
open system سیستم باز
open eyed گشاده چشم
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open game بازی باز شطرنج
open group گروه باز
open guard گارد باز
open handed دست باز
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed بخشنده
open hands سخاوت
open hands دست باز بودن
open fire شروع
open fire اتش
open eyed چشم باز
open eyed بیدار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com