English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (4 milliseconds)
English Persian
opened :باز
opened مفتوح
opened گشوده سرگشاده
opened دایر
opened روباز
opened ازاد اشکار
opened بی الایش
opened مهربان رک گو
opened صریح
opened درمعرض
opened بی پناه
opened بی ابر
opened واریز نشده
opened بازکردن
opened گشودن گشادن
opened افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
opened مفتوح شدن
opened شکفتن
opened روشن شدن خوشحال شدن
opened باز شدن
opened باز
opened فضای باز
opened ازاد
opened زمین باز گسترده
opened مروحه را باز کنید
opened سکی
opened وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
opened وزن ازاد
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
opened خط بازبی دفاع
opened اشکار
opened قابل بحث
opened بی دفاع واریز نش
opened بلامتصدی
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
opened برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
opened کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
opened فایل خواندنی و نوشتنی
opened برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
opened 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
opened کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
opened به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opened مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
opened نابسته
opened آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened برداشتن پوشش یا باز کردن در
opened آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
opened باز کردن باز شدن
Other Matches
as soonn as he opened his mouth, he put his foot in it <idiom> دسته گل به آب داد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com