English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
operating cost هزینه عملیاتی
operating cost هزینه بهره برداری
operating cost مخارج عملیاتی
Other Matches
operating عامل
self operating خود کار
operating عملیاتی
operating floor عملیاتزمین
operating signal چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating signal سیگنال دستگاه
operating ratio نسبت عملیاتی
operating ratio نرخ عملیاتی
operating ratio نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating program برنامه عملیات
operating program برنامه اجرایی
operating temperature درجه حرارت کار
operating temperature دمای عملیاتی
operating slide دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating speed سرعت عملیاتی
operating dam سدعملیاتی
operating cord نختنظیم
operating system/ سیستم عامل دو
operating supplies مواد کمکی
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating stand اطاق هدایت
operating rod میلهعملیات
operating staff کارمندان عملیاتی
operating speed سرعت عملکرد کار
operating staff متصدیان
operating profit سود ناخالص
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating level سطح فعالیت
operating key کلید گزینش
operating instruction مقررات کار
operating handle دستگیره راه اندازی
operating condition رژیم
operating handle دستگیره عامل
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating expenses مخارج عملیاتی
operating lever اهرم گرداننده
operating lever اهرم عامل اهرم کولاس
operating lever دستگیره عامل کولاس
operating profit سود عملیاتی
operating manual دستورالعمل
operating capital سرمایه در گردش
operating personnel افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating personnel پرسنل فعال
operating panel تابلوی عملکرد
operating manual دستور کار
operating loss زیان عملیاتی
operating lever اهرم عملکرد
operating conditions رژیم
operating voltage ولتاژ کار
operating system سیستم عامل
operating point نقطه کار
field operating عمل کننده در صحرا
operating theatres نمایشگاه عمل جراحی
operating theatre نمایشگاه عمل جراحی
machine operating عملکرد ماشین
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
operating systems سیستم عامل
operating handle دستگیره کولاس
operating rooms اطاق عمل
operating rooms جایگاه عمل
operating weight وزن عملیاتی
operating budget بودجه بهره برداری
operating budget بودجه عملیاتی
operating bridge پل کارگاهی
operating instruction دستور کار
operating bridge پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating room جایگاه عمل
operating agency قسمت اجرایی
operating agency شعبه عامل
operating room اطاق عمل
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
gate operating deck سکوی مانور دریچه ها
tape operating system سیستم عامل نوار
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
disk operating system سیستم عامل گردهای
disk operating system کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
standing operating procedures روش جاری مخابرات
gate operating platform سکوی مانور دریچه ها
gate operating ring حلقهورودیعملکننده
crypt operating instructions دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
maximum operating voltage ولتاژ کار حداکثر
network operating system سیستم عامل شبکه
shortest operating time کوتاهترین زمان عملیات
host operating system سیستم عامل میزبان
current operating allowance سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
operating system monitor مبصر سیستم عامل
goest operating system سیستم عامل مهمان
aitcraft operating weight وزن اصلی هواپیما
virtual storage operating system سیستم عامل حافظه مجازی
general purpose operating system سیستم عامل همه منظوره
alternate escort operating base پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
breechblock operating lever assembly سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
multiple loading operating system سیستم عامل بارکننده چندتایی
cost in use هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
cost plus براساس قیمت تجارتی
first cost هزینه اولیه
cost plus هزینه باضافه حق الزحمه
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
least cost حداقل هزینه
to ones cost به ضرر یا زیان خود شخص
to one's cost به ضرر یا زیان خود شخص
cost قیمت
cost ارزیدن تمام شدن
cost قیمت گذاری کردن
cost هزینه بهاگذاری کردن
cost ارزش
cost بها
cost plus بعلاوه سود معینی
overall cost هزینه کل
cost هزینه
cost ارزیدن هزینه
cost خرج
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
at any cost بهر قیمت
indirect cost هزینه غیر مستقیم
incremental cost هزینه نهایی
factor cost هزینه عامل تولید
historical cost قیمت بازار
indirect cost هزینه غیرمستقیم
fluxway cost هزینه تهیه مدار اکتشافی مین
initial cost هزینه اولیه
inseparable cost هزینه غیر قابل تفکیک
incremental cost هزینه نهائی
factor cost قیمت تمام شده عامل تولید
free of cost مجانی
free of cost مفت
fixed cost هزینه ثابت و معین
historical cost قیمت متعادل
public cost هزینه عمومی
specific cost هزینه ویژه
specific cost هزینه مستقیم
increasing cost هزینههای فزاینده
increasing cost هزینههای صعودی
social cost هزینه اجتماعی
incremental cost هزینه اضافی
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
marketing cost هزینه بازاریابی
prime cost ارزش اولیه
reorder cost هزینه سفارش مجدد
private cost هزینه خصوصی
replacement cost هزینه جایگزینی
replacement cost هزینه تعویض
probability cost بهای احتمالی
replacement cost هزینه جایگزین کردن چیزی
prime cost هزینه متغیر
prime cost هزینه پایه
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
opportunity cost هزینه فرصت
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
packaging cost هزینه بسته بندی
prime cost قیمت تمام شده محصول
noncontrollable cost هزینه غیر قابل کنترل
nominal cost هزینه اسمی
reproduction cost هزینه تجدید تولید
marginal cost هزینه نهائی
margin cost مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
least cost design بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
least cost combination ترکیب حداقل هزینه
production cost ارزش ساخت
program cost هزینه برنامه
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
labor cost هزینه کار
response cost جریمه
security for cost تامین هزینه دادرسی
living cost هزینه زندگی
research cost هزینه تحقیق
margin cost هزینه جنبی
manufacturing cost هزینه تولید
manufacturing cost هزینه ساخت
manufacture cost ارزش ساخت
maintenance cost ارزش نگهداری
maintenance cost هزینه نگهداری
production cost هزینه تولید
investment cost هزینه سرمایه گذاری
extra cost هزینه اضافی
cost effectiveness ثمربخش بودن
cost analysis تجزیه و تحلیل قیمت
cost analysis تجزیه و تحلیل هزینه
cost analysis تجزیه و تحلیل قیمت اجناس
cost analysis تجزیه تحلیل هزینههای کار
cost allocation بخش هزینه
cost allocation سرشکن کردن هزینه
cost allocation تخصیص هزینه
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost accounting حسابداری قیمت تمام شده حسابداری صنعتی
cost accounting حسابداری قیمت تمام شده حسابداری هزینه حسابداری صنعتی
cost accounting ارزیابی
cost accounting حسابداری
cost accountant ارزیاب
cost accountant حساب دار
cost accountant متخصص ارزیابی
cost and freight قیمت و بهای حمل و نقل
cost and frieght قیمت کالا به اضافه کرایه حمل
cost effectiveness هزینه وبهره وری
cost curve منحنی هزینه
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost centre مرکز هزینه یابی
cost center تمرکز هزینه
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com