Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
operation keys
کلیدهایعملیات
Other Matches
skeleton keys
کلیدی که چندین قفل را بازکند
function keys
کلیدهایانجام وفایف
arrow keys
مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
arrow keys
حرکت دهد
arrow keys
کلیدهای جهت
function keys
کلیدهاتابع
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
repeat keys
دکمههایتکرار
variation keys
کلیدهامختلف
control keys
کلیدهایکنترل
They pinched my keys.
کلیدهایم رابلند کردند
Help me find my keys.
کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
A bunch of keys.
دسته کلید
soft keys
کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
shift keys
کلید shift
skeleton keys
شاه کلید
master keys
کلید چندین قفل
master keys
قاعده کلی شاه کلید
power of the keys
اختیارات کلیسای پاپ
viewfinder adjustment keys
دکمه یابنده هدف
shooting adjustment keys
دکمه
track search keys
کلیدهایجستجویزمان
pgup/pgdn keys
کلیدهای PgUp ,PgDn
cursor control keys
کلیدهای کنترل مکان نما
cursor movement keys
کلیدهای حرکت مکان نما
cursor movement keys
کلیدهای جهت
operation
کارکرد
to come into operation
کاربرد پذیر شدن
to come into operation
قانون شدن
to come into operation
قانونی درست شدن
co-operation
کار مشترک
co-operation
همکاری مشترک
to come into operation
بکار افتادن
one way only operation
عملکرد فقط یک طرفه
operation immediate
اقدام سریع
or operation
عمل یا
not operation
عمل نقض
either way operation
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
to come into operation
قابل اجرا شدن
to come into operation
دایر شدن
to come into operation
قابل اجراشدن
come into operation
قابل اجرا شدن
one way only operation
عملکردتنها یک طرفه
not operation
عمل نفی
operation
عمل
operation
کارکردن با یک وسیله
operation
گردش جنبش
operation
عمل جراحی عمل
operation
گرداندن
operation
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation
کار
operation
بهره برداری
operation
وابسته به عمل عملکرد
operation
عملیات
operation
عمل کردن
operation
عملکرد
operation
به کارانداختن
operation
عمل جراحی
operation
گردش
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation
کار کردن
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation
به اجرا
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
اداره
operation
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation overlay
کالک عملیاتی
operation research
پژوهش عملیاتی
operation overlay
کالک عملیات
operation research
تحقیق درعملیات
on line operation
عملکرد درون خطی
parallel operation
عمل موازی
parallel operation
عملکرد موازی
parallel operation
عملیات موازی
operation order
دستورعملیات
operation order
دستور عملیاتی
operation of contract
نفوذ قرارداد
one step operation
عمل تک مرحله
offline operation
عمل برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
online operation
عمل درون خطی
operation analysis
تحلیل عملکرد
privieged operation
عمل ممتاز
operation annexes
پیوستهای عملیاتی
operation center
مرکز عملیات
operation code
رمزالعمل
operation code
کد عملیاتی
operation analysis
عمل کاوی
operation decoder
عمل شناس
operation decoder
عمل گشا
operation manager
مدیر عملیات
operation map
نقشه عملیاتی
operation map
نقشه عملیات
on line operation
عمل درون خطی
point operation
عمل نقطهای
pseudo operation
شبه عمل
transfer operation
عمل انتقال
transformer operation
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
two way simultaneous operation
عملکرد همزمان دو طرفه
unary operation
عمل یگانی
unary operation
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unattended operation
عملکرد بی مراقب
unattended operation
سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation
هملکرد مراقبت نشده
unattended operation
عملکردبی مراقب
string operation
عملیات رشتهای
A surgical operation .
عمل جراحی
Operation room.
اتاق عمل ( بیمارستان )
binary operation
عمل دوتایی
[ریاضی]
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation
چهارعمل اصلی
pseudo operation
عملواره
ready for operation
اماده کار
rescue operation
عملیات نجات
revenue operation
عملکرد
serial operation
عمل نوبتی
serial operation
عملیات سری
string operation
عملکردرشتهای
surgical operation
عمل جراحی
surgical operation
دست کاری
symmetry operation
عمل تقارن
synchronous operation
عمل همگام
synchronous operation
عملیات همزمان
telephone operation
عملکرد تلفن
telephone operation
طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation
کاردم زدن عمل تنفس
to put something into operation
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
emergency operation
کارکرد
contouring operation
کار فرم دهی
continous operation
عملکرد پایدار
continous operation
کار دائمی
concurrent operation
عملکرد همزمان
concept of operation
تدبیر عملیاتی
computer operation
عملیات کامپیوتر
computer operation
عملکرد کامپیوتری
component operation
عناصر عملیاتی
cesarian operation
عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation
عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
contouring operation
فرم کاری
conversational operation
عملیات محاورهای
cycle of operation
دوره عمل سلاح
emergency operation
بهره برداری اضطراری
dyadic operation
عملکرد دوتایی
dyadic operation
عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation
عمل دوتایی
duplex operation
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation
عمل همزاد
destructive operation
عملیات مخرب
dagger operation
عمل خنجری
cycle of operation
جریان عمل جنگ افزار
boolean operation
عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation
کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
auxiliary operation
عمل کمکی
autonomous operation
عملیات ازاد
autonomous operation
عملیات مستقل
attended operation
عملکرد با مراقب
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation
عمل محاسباتی
arithmetic operation
عمل حسابی
arithmetic operation
عمل ریاضی
arithmetic operation
عملیات حسابی
area of operation
منطقه عملیات
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
base operation
عملیات پایگاهی
bi conditional operation
عمل دوشرطی
boolean operation
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation
جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation
عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation
عمل بولی
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation
عملیات بلوک
binary operation
عملکرد دودوئی
binary operation
عمل دودوئی
binary operation
عمل دودویی
amphibious operation
عملیات اب خاکی
nonidentity operation
عمل ناهمانی
method of operation
عملکرد
method of operation
طرز کار
method of operation
روش کار
operation code
رمز عمل
molding operation
قالب کاری
manual operation
عملیات دستی
manual operation
عمل دستی
majority operation
عمل اکثریت
logical operation
عملکرد منطقی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com