Dictiornary-Farsi | opportune lift | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 177 (2 milliseconds)

English	Persian
opportune lift	فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده


Other Matches

opportune	بجا
opportune	بموقع
opportune	بهنگام
opportune	درخور مناسب
lift-off	تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off	جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift	رفع کردن
lift	برداشتن
lift	بالابر
lift	بالا بردن
to get a lift with somebody	سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift from somebody	سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift well	چاه اسانسور
lift well	چاه بالابر
lift off	جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off	بلند شدن هواپیما یا موشک
lift on	بارگیری کشتی توسط جرثقیل
useful lift	اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
Where is the lift?	آسانسور کجاست؟
lift	آسانسور
lift	سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift	دزدیدن
lift	وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift	دزدی
lift	حمل کردن
lift	بار زدن
lift	مقدورات هوایی
lift	فرفیت
lift	حمل و نقل هوایی
lift	یک وهله بلندکردن بار
lift	اسانسور
lift	جر ثقیل بالا بر
lift	بالارو
lift	ترفیع اسانسور
lift	پیشرفت
lift	سرقت ترقی
lift	مرتفع بنظرامدن بلندی
lift	بالابری
lift	بالارو دامنه بالابری
lift	بلند کردن شریک رقص اززمین
lift	برا
lift	بالا دادن
lift	بالابردن
lift	از جاکندن
lift	جرثقیل
lift	بلند کردن
lift	بالارفتن
lift	بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift	سرقت کردن
to lift up one's hand	دست بدعا برداشتن
t bar lift	تله اسکی دونفره یا کلنگی
to lift up one's horn	مغرور بودن
ti lift one's head	نیرو گرفتن
to lift up one's horn	جاه طلب بودن
to lift up one's heel	لگد زدن
to lift one's hand	سوگند خوردن
shoe lift	پاشنه کش
to give one a lift	کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
topping lift	مهار بالایی
olympic lift	کنده یک چاک
olympic lift	بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
lift wire	سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift vector	بردار برا
suction lift	ارتفاع مکش
suction lift	ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift	بلندی مکش
poma lift	تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
to lift one's hand	دست به سوگند برداشتن
top lift	طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift	طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
lift [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift	به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift	کسی را سوار کردن
to give somebody a lift	به کسی سواری دادن
to not lift a finger <idiom>	دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
lift [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
You can lift the piano alone.	تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
total lift	برای کل
translational lift	برای انتقالی
valve lift	کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm	دستهبالابر
lift bridge	پلبالارو
lift cord	طناببالابر
lift span	پلبالارو
scenery lift	چشماندازآسانسور
face lift	عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table.	سرمیز رابلند کن
to not lift a finger <idiom>	اصلا هیچ کاری نکردن
ski lift	دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
economic lift	عمر قانونی وسیله
economic lift	عمرقانونی
false lift	برای کاذب
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift	بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift	تله اسکی میلهای دونفره
amphibious lift	ترابری اب و خاکی
jet lift	استفاده از تراست موتورجت
static lift	برای استاتیک
lift axis	محور برا
lift coefficient	ضریب برا
lift control	کنترل اسانسور
lift cruise	توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
dynamic lift	برای دینامیکی
dissymmetry of lift	ناهم اندزگی برا
derrick lift	کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
ski lift	تخت روان
ski lift	تله اسکی
air lift	دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift	تناژیکان هوابرد
airborne lift	بار هوابرد
amphibious lift	حمل ونقل اب خاکی
dead lift	کوشش بیهوده
assault lift	ترابری هجومی
assault lift	حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift	برای نامتقارن
back lift	حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift	مرکز برا
deal lift	بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
lift engine	توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve	منحنی برا
lift helicopter	هلی کوپتر باری
lift strut	پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift truck	لیفتراک
lift truck	خودرو دارای جرثقیل
lift pass	پاس عمقی
lift van	صندوقچه محکم
lift thrust	نسبت برا به تراست
lift the seizure	رفع توقیف
lift the ban on	رفع توقیف کردن
lift helicopter	هلی کوپترحمل و نقل
lift pump	تلمبه کششی
lift shaft	محور بالابر
lift frequency	تعداددفعات حمل بار
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift valve	سوپاپ بالارونده
lift frequency	تناوب حمل و نقل
lift fire	بلند کردن اتش
lift fire	قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift dumper	کاهنده برا
lift fire	زیادکردن برد اسلحه
lift van	یخدان
to hitch a lift [ride] from somebody	سواری شدن [در خودروی کسی]
slope of lift curve	شیب منحنی برا
direct lift control	کنترل مستقیم برا
[Could I] give you a lift? [colloquial]	به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
air lift pump	پمپ حبابی
vertical lift bridge	پل بالارو
thumb a lift/ride <idiom>	اتوزدن
ammunition lift capability	فرفیت حمل ونقل مهمات
link lift vehicle	حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
ammunition lift capability	مقدورات حمل مهمات
high lift system	سیستم برای زیاد
fork-lift truck	نوعیوسیلهحرکتی
gas lift module	مخزنمرتفعگاز
lift-arm cylinder	سیلندردستهیبالابر
lift cord lock	قفلطناببالابر
diesel lift engine	موتوردیزلچپ
blade lift fan	تیغهپروانهصعودی
blade lift cylinder	سیلندربالابرندهتیغه
lift drag ratio	نسبت برا به پسا
This stone wont lift.	این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
high lift device	وسایل برای زیاد
The elevator ( lift ) is out of order .	آسانسور خراب است.
to lift a car by jack	خودرویی را جک زدن
Please let me give you a lift (ride).	اجازه بدهید سوارتان کنم
lift a finger (hand) <idiom>	کاری بکن ،کمک کردن
lift is full of troubles	زندگی را سراسر سختی است
high lift configuration	شکل برای زیاد
leg lift and side roll	کنده سرانبون
lift-fan air inlet	مدخلهوایهواکششچپ
olympic lift and cross face	گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
To rais ( lift, remove ) an embargo.	رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face	کنده حصیر مال
leg ride and cross face olympic lift	سگک وارو