English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
optical sight دوربینهای بصری
optical sight وسایل نشانه روی بصری
Other Matches
optical قابل تشخیص باشند توسط علامت خوان نوری و وارد کامپیوتر شوند
optical دیسکهای نوری
optical خواننده میله نوری
optical فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
optical وسیلهای که تصویر را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند که قابل ذخیره سازی و نمایش روی کامپیوتر هستند
optical رسانه ذخیره سازی داده با استفاده از رسانه هایی مثل دیسک نوری و..
optical استفاده از کابل نوری
optical اشبعه لیزر و سایر منابع نور برای داده به صورت پاسهای نوری
optical وسیلهای که میتواند نشانه ها یا خط وط به فرم خاص را تشخیص میدهد.
optical و آنها را به حالتی تبدل میکند که کامپیوتر پردازش کند
optical مربوط به یا استفاده از نور
optical فرآیندی که اجازه میدهد علامتها یا خط وط خاص
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
optical شیشه یا پلاستیک محافظت شده با مواد محافظ برای ارسال پیاپی سیگنالهای نوری
optical بصری
optical نوری
optical نورشناختی
optical نشانه روی بصری چشمی
optical مربوط به دیدبانی بصری
optical الات بصری
optical اتصال بین دو وسیله که امکان انتقال داده به کمک سیگنالهای نوری را فراهم میکند.
optical وسیله نوری که از بار کد داده را می خواند
optical وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
optical سیستم ارتباطی با استفاده از فیبر نوری
optical isomer همپار نوری
optical isomer ایزومر نوری
optical instruments الات وابسته به بینایی
optical gonimeter زاویه یاب نوری
optical isomerism همپاری نوری
optical isomerism ایزومری نوری
optical lens عدسی نوری
optical lens عدسی اپتیکی
optical memory حافظه نوری
optical printer چاپگر نوری
optical purity درجه خلوص نوری
optical maser لیزر
optical fiber فیبر نوری
optical fiber رشته اپتیکی
optical illusions خطای باصره
optical illusions خطای ادراکی دیداری
optical illusion خطای باصره
optical illusion خطای ادراکی دیداری
optical activity فعالیت نوری
optical antipode همپار نوری
optical axis محور اپتیکی
optical character دخشه نوری
optical character کاراکتر نوری
optical communications ارتباطات نوری
optical density چگالی نوری
optical disk دیسک نوری
optical resonance همنوایی نوری
optical pyrometer اذرسنج اپتیکی
optical pyrometry تف سنجی نوری
optical scanner پیمایشگر نوری
optical scanner پوینده نوری
optical scanning پیمایش نوری
optical stability پایداری نوری
optical turbulence اشفتگی اپتیکی
optical rotation چرخش نوری
optical resonator تشدید کننده نوری
optical disc دیسکنوری
optical resolution تفکیک نوری
optical reader نور خوان
optical character reader کاراکترنوری خوان
optical character reader دخشه خوان نوری
optical disc drive درایودیسکنوری
magneto optical recording رسانه ذخیره سازی که از دیسک نوری استفاده میکند
magneto optical disc دیسک نوری که در وسیله ضبط مغناطیسی- نوری به کار می رود
optical character recognition تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
optical rotatory power قدرت چرخش نوری
optical page reader صفحه نوری خوان
optical recognition device دستگاه تشخیص نوری
optical measuring system سیستم سنجش نوری
optical mark reader علامت خوان نوری
optical mark reader نشان خوان نوری
optical mark reader علامت نوری خوان
optical mark reader علامتخوان نوری
optical laser disk دیسک لیزری نوری
optical rotatory dispersion پاشندگی چرخش نوری
eraseble optical disk drive دیسک گردان نوری پاک شدنی
on sight در معرض دید
near sight نزدیک بینی
in sight دیده شدنی
in sight نزدیک
he was well out of sight ازنظردورشده بود
he was well out of sight بکلی
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
by sight از نگاه
on sight در میدان دیددوربین
on sight دیداری
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
sight seeing دیدار منافر جالب
sight seeing تماشا
take a sight ارتفاع گرفتن
take a sight altitude the take, shoot : syn
to in sight into something چشم خرد در چیزی باز کردن
to in sight into something بصیرت داشتن
out of sight ناپیدا
out of sight غایب از نظر
on sight برویت
by sight بدیدن
at first sight بیک نگاه
sight رویت
sight شباک
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight الات نشانه روی شکاف درجه تفنگ
sight زاویه یاب توپ
sight دوربین نشانه روی
sight منظره دستگاه سایت
sight دیداری
sight رویتی
sight وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
at first sight در نظر اول
second sight دور بینی
sight نشان کردن
sight رویت کردن
sight دوربین دیدن
sight میدان دید
sight رصد کردن ستارگان
sight الت نشانه روی
sight تماشا
sight نظر منظره
sight باصره
sight بینش
sight بینایی
second sight نهان بینی بسختی راه رفتن
second sight بصیرت
sight جلوه
sight قیافه
sight بازرسی کردن رویت کردن
sight دید زدن نشان کردن
sight دیدن
sight دید
sight دیدگاه هدف
sight قدرت دید
sight جنبه چشم
second sight روشن بینی
at sight بمحض رویت
at sight بی مطالعه قبلی
at sight به رویت
at sight دیداری
second sight بینایی
periscopic sight منظرهپریسکوپی
line of sight خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
telescopic sight چشمیتلسکوپی
sight base پایه زاویه یاب یا دستگاه نشانه روی
gunner's sight کانونشلیککن
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
line of sight مسیر دید
to sight land دیدن منظره
to sight gun نشان کردن اسلحه
to shuffle out sight غیبانیدن
line of sight مسیر دید در نقشه برداری
to heave in sight بالاامدن
to heave in sight نمودارشدن
to heave in sight پدیدارشدن
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
lose sight of <idiom> ندیدن ،فراموش کردن
sight distance فاصله دید
reflex sight زاویه یاب منشوردار یاپریسکوپی
reflex sight دوربین منشوری
rear sight نمای پشت
rear sight شکاف درجه
ramp sight ایینه مورس شکاف درجه پایه دار متحرک
ramp sight دید مورب
quick sight بینایی تیز
quick sight تیزبینی
ring sight شکاف درجه حلقهای یا دایرهای
sight unseen <idiom> نادید
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
line of sight خط دید
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
short sight نزدیک بین کوته نظر
point of sight نقطه دید
to get sight of a person موفق بدیدن کسی شدن
to get sight of a person کسیرادیدن
sight front دید جلو در نقشه برداری
sight form نمونه رصد
sight draft برات دیداری
sight draft برات به رویت
sight draft برات یا حواله دیداری
sight glass شیشه مرئی
sight guarantee ضمان حال
sight scale مقیاس نشانه روی
sight scale طبله نشانه روی
sight reduction تعدیل رصد
sight method روش دیداری
line of sight جهت دید
sight guarantee ضمان موجل
sight the anchor مشاهده کردن لنگر
sight distance طول دید
sight vocabulary واژگان دیداری
synchronous sight دوربین نافم سیستم پرتاب بمب
tachometric sight دوربین مسافت یاب
tachometric sight دوربین مسافت سنج
line of sight دیدمستقیم داشتن
sight line خط دید
line of sight خط نشانه روی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com