English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
Search result with all words
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order in council تصویب نامه دولتی
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
council شورا مجلس
council شورا
council مشاوره
council انجمن
council کنکاشگاه
council هیات
municipal council انجمن شهرداری
appoint as one's council وکالت دادن
municipal council انجمن شهر
nordic council شورای شمالی
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
council of ministers هیات وزیران
nordic council سوئد ایسلند
nordic council فنلاند و نروژ که هدف ان بسط همکاریهای کشورهای اسکاندیناوی درشئون مختلف است
council of war شورای نظامی
council of war شورای جنگ
appoint as one's council وکیل کردن
Privy Council هیات مشاورین سلطنتی
legislative council هیئت عالی مقننه در انگلیس مجلس مقننه
international council شورای بین المللی کامپیوتر در اموزش
council of physicians شورای پزشکان
council of physicians شورای پزشکی
council of ministers هیات وزرا
council of europe ن پیوستند
council of entent ساحل عاج نیجریه و ولتای علیا
council of entent متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
council of entent شورای حسن تفاهم
council ofwar شورای نظامی
council ot ministers هیئت وزراء
international council education in forcomputers
guardian council شورای نگهبان
council ofwar شورای جنگ
bar council هیات مدیره کانون وکلا
federal council مجلس دولت متحده
federal council مجلس متحده
economic council شورای اقتصادی
borough council انجمن ده
cabinet council جلسه هیات وزیران
council chamber انجمن گاه
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
town council انجمن شهرداری
town council انجمن شهر
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
security council شورای حفافتی یکان
security council شورای امنیت
security council شورای امنیت سازمان ملل متحد
parish council شورای محلی
county council سازماننافر
council of ministers شورای وزیران
economic and social council به نیابت از طرف مجمع عمومی است
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
election supervisory council انجمن نظارت بر انتخابات
council of economic advisers شورای مشاوران اقتصادی
column research council شورای تحقیق بر ستونها
election supervisor council انجمن نظارت بر انتخابات
rural district council انجمن محلی زراعی
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
first order مرتبه اول
in order to ... برای [اینکه]
in order to ... تا [اینکه ]
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
In this order. In this way. باین ترتیب
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
out of order درهم برهم
to the order of در وجه
to the order of به حواله کرد
out of order از کار افتاده
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
order off حکم خروج
second order مرتبه دوم
out of order نادرست
re order سفارش دوم باره
out of order <idiom> کارنکردن
in order that i may go برای اینکه بروم
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
to order <idiom> به ترتیب
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
in order دایر
in order صحیح
in order درست
in order that تا اینکه
in order that برای اینکه
in order that he may go برای اینکه برود
out of order خراب
order سفارش دادن کالا یا جنس
order سفارش
order سبک معماری
order کد عمل
order دستورالعمل دستور
by order of فرمان
by order of حسب الامر
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order دستور
order نظم دادن
order فرمان نظم
order ترتیب انجام کار
order ترتیب
order شیوه
order رتبه
order دستور دادن
order دستورعملیاتی
order نظام معماری
order دستورالعمل
order نظم
order سفارش دادن تنظیم کردن
order منظم کردن
order سفارش دادن
order سفارش دادن دستور دادن
order مرتب کردن
to the order of بحواله کرد
order حکم
order حواله
order حواله کرد حواله کردن دستور
order خرید سفارش خرید
order ن
order دستور سفارش
order راسته
order دستور دادن سفارش
order امر
order مرتبه
second order factor عامل مرتبه دوم
short order خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction واکنش مرتبه دوم
review order لباس وتحملات سان
third order reaction واکنش مرتبه سه
second order conditions شرایط مرتبه دوم
the line is out of order سیم خراب است
sort order نظم ترتیب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
route order فرمان ستون راه رو
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
superior order امر مافوق
superior order دستور مافوق
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
second order conditions شرایط ثانوی
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
processing of the order انجام سفارش
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
partial order پاره ترتیب
mail order سفارش کالا بوسیله پست
mail order سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
order time زمان سفارش کالا
night order دستور شبانه
order off the field حکم خروج
standing order دستور جاری
order of the day دستور جلسه
order of the day معادل agenda
order of the day برنامه روزانه
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of matrix مرتبه ماتریس
order of magnitude مرتبه بزرگی
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of fire ترتیب توالی اتش
partial order ترتیب جزئی
pay order لیست پرداخت حقوق
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
public order نظم عمومی
provisional order دستور موقت اداری
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order حواله پستی
place an order سفارش دادن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
pay order سندپرداخت حقوق
order of discharge حکم برائت ذمه
order of fire روش تیراندازی
to set in order درست کردن
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
in order to prevent برای جلوگیری کردن
money order حواله پول
money order حواله پولی
money order حواله
money order دستور پرداخت
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order [معماری یونی یونان]
in good order <adj.> تروتمیز
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
structure [first order] ساختار [ریاضی]
to order somebody back کسی را احضار کردن
to order somebody back کسی را معزول کردن
to order somebody back کسی را فراخواندن
in good order <adj.> منظم
in good order <adj.> مرتب
Attic Order ستون بندی آتنی
assemblage of Order ستون بندی مختلط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com