Dictiornary-Farsi | orders arms | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 143 (8 milliseconds)

English	Persian
orders arms	پافنگ


Other Matches

orders	احکام
one who gives orders	امر
to take orders	منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
in orders to please him	برای خوشایند
attention to orders	توجه
standing orders	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
morning orders	دستورات روزانه
morning orders	برنامه روزانه
marching orders	فرمان حرکت برای جنگ
combat orders	دستورات رزمی دستورالعملهای رزمی
general orders	دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
in orders that it may beeasier	برای اینکه اسان تر شود
attention to orders	توجه کنید
standing orders	اوامر ویژه
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	امریه نظامی
money orders	حواله پول
money orders	حواله پولی
money orders	حواله
money orders	دستور پرداخت
sealed orders	پاکات لاک و مهر شده دستورالعمل هایی که لاک ومهر شده ارسال می شوند
sailing orders	دستور کشتی رانی
sailing orders	دستور حرکت
theholy orders	مراتب روحانیون
standing orders	دستور جاری
money orders	حواله پستی وتلگرافی
to orders dinner	دستور ناهار دادن
in orders to make it easiter	برای اسان تر کردن ان
contracts and orders outstanding	پیمانها و درخواستهای انجام نشده
under arms	مجهز باسلحه سبک و انفرادی
under arms	تحت سلاح
to take up arms	مسلح شدن
in arms	مسلح
to take arms	جنگ اغاز کردن
up in arms	مسلح واماده جنگ
all arms	کلیه نیروها
in arms <idiom>	آماده جنگیدن
arms	جنگ افزار
arms	نشان دولتی نیرو
up in arms <idiom>	آماده حمله
take up arms <idiom>	آماده جنگیدن
suspension of arms	اتش بس
to call to arms	اعلام دست به اسلحه کردن
to bear arms	سربازی کردن
to bear arms	خدمت نظام کردن
to carry arms	سربازشدن
to carry arms	سلاح برداشتن
to cross the arms	دست بسینه گذاشتن
to fling out ones arms	بازوهاراناگهان گشادن
to fly to arms	اماده جنگ شدن
side arms	جنگ افزارکمری
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
sling arms	حالت بند فنگ
spiral arms	بازوهای مارپیچی
stack arms	فرمان چاتمه فنگ
stack arms	چاتمه کردن تفنگها
stack arms	تفنگها راچاتمه کنید
supply arms	یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
supporting arms	نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
suspension of arms	اتش بس موقت
to fly to arms	سلاح برداشتن
to fold in ones arms	دراغوش گرفتن
To lay down ones arms .	اسلحه رابزمین گذاشتن
arms race	مسابقه تسلیحاتی
comrades in arms	همخدمت
comrades in arms	سرباز
comrade in arms	همخدمت
comrade in arms	سرباز
to trainb arms	تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
with open arms	بااغوش باز بابازوهای گشاده
with folded arms	دست بسینه
with open arms <idiom>	با گرمی استفاده کردن
to present arms	نشانه روی کردن
to present arms	پیش فنگ کردن
to keep at arms length	دوری کردن از
to keep at arms length	اشنائی نکردن با
with folded arms	دست به سینه
to lay down arms	ترک جنگ کردن
to lay down ones arms	سلاح خودرا بزمین گذاشتن
achievement of arms	مجموعه ای از نشان های زرهی
to keep at arms length <idiom>	رو ندادن
to pile arms	چاتمه زدن
with the arms crossed	دست بسینه
with arms folded a	دست بسینه
side arms	اسلحه کمری
small arms	جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
combined arms	یکان مرکب
combined arms	مرکب
fire arms	اسلحه ی گرم
inspection arms	سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
king of arms	متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms	سرباز
master at arms	درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
oder arms	پافنگ
order arms	فرمان پافنگ
combined arms	رستههای مرکب
combat arms	یکان رزمی یکان درگیر در رزم
combat arms	رسته رزمی
small arms	سلاحهای کالیبر کوچک
coat of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coats of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
arms control	کنترل جنگ افزار
arms control	کنترل سلاح
bear arms	تحت سلاح رفتن
bear arms	سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
small arms	سلاحهای سبک
carry arms	دوش فنگ
order arms	پافنگ
order arms	فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
passage at arms	زدو خورد
present arms	پیش فنگ
present arms	سلام درحال پیش فنگ
present arms	پیش فنگ کردن
present arms	پیش فنگ فرمان پیش فنگ
profession of arms	تخصص نظامی گری
profession of arms	شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
right shoulder arms	فرمان دوش فنگ
right shoulder arms	فرمان ازراست نظام
sergeant at arms	مامور اجرا
sergeant at arms	فراش
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات
shoulder arms	دوش فنگ
port arms	فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
port arms	پیش فنگ
passage of arms	رزم
passage of arms	زد و خورد
passage of arms	جنگ
passage of arms	نبرد
passage at arms	نبرد مواقعه
passage at arms	پیکار
The jacket is too tight in the arms.	این ژاکت بازوهایش تنگ است.
to pinion the arms of a person	کت کسیرا بستن
arms control measures	مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
arms material position	شغل همه رستهای
combined arms team	تیم رستههای مرکب
combined arms team	تیم مرکب
combined arms army	ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army	ارتش مرکب
combat support arms	یکان پشتیبانی رزمی
combat support arms	رسته پشتیبانی رزمی
roller board and arms	بازوهاوبردغلتک
To fling ones arms round some bodys neck .	دست را دورگردن کسی انداختن