Dictiornary-Farsi | organ console | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 79 (6 milliseconds)

English	Persian
organ console	قسمتهایکنسول


Other Matches

console	کنسول [نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
operator console	کنسول اپراتور
console operator	اپراتور کنسول
information console	کنسولاطلاعاتی
console table	میزی که پایههای کج داردوبه دیوارتکیه میدهند
control console	پیشانه کنترل
control console	کنسول کنترل
display console	پیشانه نمایشگر
display console	کنسول نمایش
duplex console	پیشانه مضاعف
centre console	میزفرمانمرکزی
systems console	میزفرمان سیستم ها
systems console	پیشانه سیستم ها
key-console	[تیر یک طرف بسته شده]
operator console	پیشانه اپراتور
master console	پیشخوان اصلی
operator console	پیشانه متصدی
console printer	چاپگر کنسول
producer console	کنسولتولید
score-console	صفحهنمایشامتیاز
sound console	پایه صدا
To comfort (console) someone.	از کسی دلجویی کردن
computer control console	panel control
vacuum system console	کاهشدهندهسیستمخلاء
console type writer	ماشین تحریر میز فرمان
organ	عضو
organ	ارغنون
organ	اندام
organ	الت وسیله
organ	ارگان
organ	ارگ
mechanism of the organ	نظام تشکیلات
mechanism of the organ	مکانیزم ارگان
organ transplantation	پیوند عضو
organ system	دستگاه
organ pleasure	لذت اندامی
organ of the body	عضو بدن
sense organ	عامل احساس
pipe organ	ارغنون لولهای
pipe organ	ارگ نی دار
reed organ	یکنوع الت موسیقی بادی
sense organ	عضو حس
sense organ	اندام حسی
terminal organ	اندام پایانی
organ of corty	اندام کورتی
organ loft	غرفه ارگ
electric organ	اندام برقزن
organ grinder	نوازنده سیار ارگ دستی
congested organ	عضو یا التی که خون زیاددران جمع میشود
sexual organ	عورت
mouth organ	ارغنون دهنی
mouth organ	ساز دهنی
organ-grinders	نوازنده سیار ارگ دستی
organ-grinder	نوازنده سیار ارگ دستی
barrel organ	ارگ دندهای
barrel organ	نوعی ارغنون اکوردئون
end organ	اندام انتهایی
hand organ	ارگ دستی
olfactory organ	اندام بویایی
organ eroticism	شهوت اندامی
olfactory organ	عضو بویایی
house organ	مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
genital organ	الت تناسلی
organ inferiority	حقارت اندامی
hollow organ	عضو مجوف وتوخالی
hand organ	اکوردئون
organ loft	ارغنون گاه
organ loft	جای ارگ
sexual organ of a man	احلیل
swell organ manual	قسمتبرآمدهتنظیماتدستی
sexual organ of either sex	الت تناسلی زن یا مرد
great organ manual	عضوبزرگدستی
choir organ manual	دستهتنظیمکر
golgy tendon organ	اندام گلژی
golgy tendon organ	اجسام گلژی
sexual organ of either sex	فرج
coefficient of relative efficiency organ	ضریب نسبی کارایی سازمان
The human brain is a complex organ .	مغز انسان عضو پیچیده یی است

organ console

قسمتهایکنسول