English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
outer boundary line خطمرزبیرونی
Other Matches
back boundary line محوطه پشت خط سرویس
out and outer افراطی
outer بیرونی
outer خارجی
outer رویی
outer stators انستیتوبیرونی
outer angle سوک
outer angle کنج بنا
outer edge لبهبیرونی
outer circle دایرهخارجی
outer toe انگشتخارجی
outer table تختهخارجی
outer string زهبیرونی
outer jacket پوششخارجی
outer jib بادبانسهگوشکوچکخارجی
outer lip لببیرونی
outer connection اتصال خارجی
outer connection پیوند برونی
outer directed برون وابسته
outer shell لایه والانس
outer ear گوش بیرونی [کالبد شناسی بدن انسان]
outer wall دیوار خارجی
outer space فضای خارج از هوا یا جوزمین
the outer world مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
outer fix رمپ خارجی
outer planets سیارات خارجی
outer shell پوسته والانس
outer fix محوطه توقف خارجی هواپیما
outer harbor پیش بندر
the outer man وضع فاهر شخص
boundary خط سرحدی
boundary کرانه کرانی
boundary مرز
boundary حدود یکان
boundary جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
boundary علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundary ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
boundary مرزی
boundary سرحد
boundary حد
boundary خط حد سرحد
boundary value ازرش کرانی
boundary حدود چیزی
boundary 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
outer shell electron الکترون رسانایی
outer shell electron الکترون لایه بیرونی
outer work function انرژی خروج بیرونی
foreleg (outer surface) پایجلویی
outer shell electron الکترون بیرونی
boundary conditions شرایط مرزی
boundary layer لایه مرزی
boundary-stone لوح
boundary-stone کتیبه
boundary surface سطح مرزی
rough boundary جدار زبر
boundary equation معادله حدی
boundary effect اثر مرزی
boundary disclaimer مرز روی نقشه
boundary conditions شرایط حدی
boundary condition شرط کرانی
boundary trench نهرچه مرزی
internal boundary مرزداخلی
boundary disclaimer نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
district boundary بخشمرزی
city boundary شهرمرزی
page boundary مرز صفحه
grain boundary مرز بلورها
middle leg (outer surface) پایمیانی
major outer reaping throw عمدهترینپرتابدروایخارجی
surface boundary layer لایه مرزی سطح
laminar boundary layer لایه مرزی خطی
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
on line help کمک مستقیم
line by line سطر به سطر
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
off line قطع
down the line <idiom> درآینده
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
along line در خط
to come in to line در صف امدن
all along the line درامتدادهمه خط
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down the line ضربه از کنار زمین
to come in to line موافقت کردن
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
down line بار کردن پایین خطی
line up <idiom> به صف کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
the line صف
out of line <idiom> ناصحیح
on the line هواپیمای اماده پرواز
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line خارج از خط جبهه
in line همراستا
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line خط زدن
line محصول
line لاین
line رشته
line طرز
line حدود رویه
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line شعبه
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line لجام
line دهنه
line جاده
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line سطر
line بخط کردن
line اراستن
line جبهه جنگ
line سیم
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line : خط
off line برون خطی
on line مستقیم
on line متصل
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
on line درون خطی
on line مورداستعمال
on line داخل رده
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line ردیف
off line منفصل
off line غیر متصل
on line در خط
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
mooring line طناب مهار مین
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
penny a line ارزان نویس بی مایه
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber's line نشانگر سینه
peaked line خط چین
loop line دوراهی
ready line خط انتظار
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
message line خط مخابره
overhead line سیمکشی هوایی
peaked line خط پاره پاره
overhead line خط هوایی
profile line نیمرخ زمین
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
marline or line طناب کوچک دولا
lyman line خط لیمان
mach line موج ضربهای ضعیف
lumber's line خط سینه ناو
outhaul line برون کش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com