Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English
Persian
outline plan
طرح مبنا
Other Matches
outline
خلاصه خلاصه کردن
outline
نقشه خلاصه
outline
نمای کلی
outline
خلاصه پیرامون
outline
دوره
outline
محیط
outline
فلوچارت با طرح
outline
مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
outline
خصوصیت اصلی چیزی
outline
خط مقاومت عمومی
outline
زمینه
outline
شکل اجمالی
outline
طرح کلی
outline
طرح
outline
پیرامون
outline
خلاصه رئوس مطالب
outline
طرح ریزی کردن
outline
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline
نقشه
outline
خط عمومی
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
توافق اولیه
outline utility
برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
to draw in outline
بشکل طرح کشیدن
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
چیزی را قسطی خریدن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan
تدبیر
plan
زبان برنامه نویسی سطح پایین
the better plan is to
بهتر این است که .....
E-plan
[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan
[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan
طرح ریزی کردن
plan
طرح کشیدن یا ریختن
plan
برنامه ریزی کردن
plan
تدبیر اندیشه
plan
خیال
plan
نقشه کشیدن طرح ریختن
plan
نقشه
plan
برنامه
plan
طرح
plan
نقشه کف
plan
طرح کردن
plan
پیش بینی کردن
plan
پلان
plan
نقشه مسطحه برنگاره
plan
هامن
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
project plan
طرح پروژه
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
rolling plan
برنامه غلتان
secondary plan
طرح ثانوی
sheer plan
نقشه ساختمانی ناو
site plan
نقشه جایگاه
site plan
نقشه محل
sliding plan
برنامه لغزان
plan of maneuver
طرح مانور
prestowage plan
طرح باربندی کالاها
plan view
نقشه کف
plan view
نمای بالا
part plan
نقشه جزیی
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
partial plan
برنامه جزئی
perspective plan
برنامه بلند مدت
plan frame
چارچوب برنامه
plan implementation
اجرای برنامه
plan implementation
عملی کردن برنامه
plan of action
طرح عملیات
plan of campaign
طرح پیکار
prospective plan
برنامه بلند مدت
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets
اهداف برنامه
plan view
دید از بالا
parking plan
طرح پارک کردن هواپیماها
strategic plan
طرح جنگ
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
block-plan
نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan
طرح پروانه ای
centralized plan
پلان مرکزی
ground-plan
[نقشه همتراز با زمین]
layaway plan
<idiom>
قرض راکم کم پرداختن
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
strategic plan
نقشه جنگ
tactical plan
طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan
طرح عملیات نظامی
tentative plan
طرح ازمایشی
test plan
طرح ازمایش
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan
طرحی راپیشنهادکردن
war plan
طرح جنگی
war plan
نقشه جنگی
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
to plan a building
عمارتی راطرح ریزی کردن
master plan
نقشه مجموعه
contingency plan
طرح احتمالی
deck plan
صفحه پل کشتی
deck plan
افق پل کشتی
detailed plan
برنامه تفصیلی
development plan
برنامه توسعه
development plan
طرح گسترش
development plan
طرح ارایش زمین
plan of the day
برنامه روزانه ناو
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan
پیش نویس برنامه
economic plan
برنامه اقتصادی
entry plan
طرح ورود به بندر
entry plan
طرح دخول به سر پل
europen plan
نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
contingency plan
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan
طرح عملیات احتمالی
ground plan
نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan
شالوده
ground plan
طرح اساسی
ground plan
نقشه مسطحه
ground plan
برنگاره
american plan
مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
master plan
نقشه کلیات
approval of plan
تصویب نقشه
barrier plan
طرح موانع
cargo plan
طرح بارگیری ناو
collection plan
طرح جمع اوری اخبار
collection plan
طرح جمع اوری
colombo plan
طرح کلمبو
colombo plan
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
financial plan
برنامه مالی
fire plan
طرح اتش
national plan
برنامه ملی
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
interim plan
برنامههای موقت
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan
کی جزو نقشه من بود
marshall plan
برنامه مارشال
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
marshall plan
طرح مارشال
loading plan
طرح بارگیری خودرو
he thought out a plan
تدبیری اندیشید
key plan
نقشه راهنما
installation plan
نقشه ی نصب
illumination plan
طرح روشنایی منطقه
fire plan
طرح اتش توپخانه
flight plan
طرح یا نقشه پروازهواپیماها
floor plan
نقشه اشکوب
frequency plan
طرح فرکانس
lesson plan
طرح درس
game plan
استراتژی بازی
general plan
نقشه کلی
ordnance plan
طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
general plan
نقشه عمومی
ordnance plan
طرح اردنانس
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
air fire plan
طرح اتش هوایی
negative tax plan
طرح مالیات منفی
artillery fire plan
طرح اتش توپخانه
negative tax plan
برنامه مالیات منفی
annual food plan
برنامه غذایی سالیانه
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
open-plan coach
طرحبازوگن
coordinated fire plan
طرح اتش هم اهنگ شده
The plan is now in action ( underway ) .
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
constant helm plan
نقشه زیگزاگ
documented plan figures
ارقام مستند برنامه
class improvement plan
طرح توسعه ناو
class improvement plan
طرح بهبودناو
plan position indicator
صفحه رادار ناو یا هواپیما
His plan miscarried . He missed the target
تیرش بخطا رفت
to buy something on the installment plan
[system]
چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan
[American English]
به اقساط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com