English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
oxygen control handle دستهکنترلاکسیژن
Other Matches
oxygen اکسیژن
oxygen هوادادن
oxygen گاز اکسیژن
oxygen اکسیژن دار
oxygen O :symb
oxygen cylinder مخزن اکسیژن
oxygen cylinder سیلندراکسیژن
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
oxygen debt بدهی اکسیژن
oxygen debt وام اکسیژن
oxygen deficit کمبود اکسیژن
oxygen deficit کسر اکسیژن
oxygen extraction جذب اکسیژن
oxygen ration ضریب قدرت اسیدی
oxygen indicator اکسیژنیدک
atmospheric oxygen اکسیژن هوا
oxygen ration نسبت اکسیژن
oxygen mask ماسکاکسیژن
oxygen valve شیراکسیژن
oxygen tents چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tent چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen convertor مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
oxygen bridge پل اکسیژنی
oxygen carrier اکسیژن بر
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
oxygen acid اکسی اسید
oxygen acid اسید اکسیژن دار
liquid oxygen اکسیژن مایع
acyl oxygen fission گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
chemical oxygen demand نیاز شیمیایی اکسیژن
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
oxygen steelmaking process فرایند فولادسازی اکسیژنی
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
liquid oxygen tank مخزناکسیژنمایع
acetylene oxygen flame شعله استیلن اکسیژن
oxygen converter steel فولاد ال دی
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
oxygen supply regulator کنترلکنندهذخیرهاکسیژن
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
maximal oxygen consumption per minute حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
liquid oxygen tank baffle مخزناکسیژنمایعبیمصرف
handle خرید و فروش کردن
handle سیم بین چکش و دستگیره
handle مانور کردن
handle دستگیره
handle دستکاری کردن
handle دست زدن
handle دست داشتن دسته
handle با دست عمل کردن
this will a for a handle بدرمن نمیخورد
this will a for a handle بکارمن نمیخورد
the handle to one's name لقب
handle گیره
handle شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle ضامن دستگیره
handle گیره نگهدارنده
handle دسته گذاشتن
handle رفتار کردن استعمال کردن
handle سروکارداشتن با
handle اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
take-up handle دستهسوارکننده
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
to handle something چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle قبضه شمشیر
handle دسته
handle بکار بردن
handle وسیله لمس
handle احساس بادست
handle دست زدن به
knob handle دکمهدستی
lifting handle دستهبلندکننده
charging handle دستهینشانگیر
carrying handle دستهحمل
crank handle اهرم دستی
file handle دسته سوهان
carriage handle دستگیرهحامل
door handle دستگیرهدر
insulated handle دستهعایقدار
half handle نیمدسته
gun handle دستهتلمبه
guide handle دستهیراهنما
grip handle جادستی
cross handle ضامنضربدری
elevating handle دستهبالابر
hammer handle دسته چکش
brake handle ترمزدستی
basket handle گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
knurled handle دستگیره اج دار
lever handle دستگیره اهرم
the handle of the face دماغ
star handle دستگیره گردان
grab handle دستگیره
reshape handle دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pump handle زیاد تکان دادن
jug handle شکاف به عرض دست
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
operating handle دستگیره عامل
operating handle دستگیره کولاس
scoop handle مشته
handle the ball دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon روقفلی دسته
capstan handle هندل
handle bar دسته دوچرخه
auxiliary handle دستهکمکی
carrier handle دستگیره حمل
carrier handle دسته حمل
balanced handle دسته تعادل
the handle of the face بینی
handle bar فرمان
handle bar دسته موتورسیکلت
handle escutcheon روقفلی فرمان
operating handle دستگیره راه اندازی
to handle something with care چیزی را با احتیاط جابجا کردن
side handle دستهجانبی
door-handle اهرم در
shaped handle دستهحالتدهنده
starter handle دستهآغازگر
safety handle دستهایمنی
retractable handle دستهجمعشو
traversing handle دستهعرضی
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
door-handle دستگیرهدر
pull handle دستهکشش
types of handle انواعدسته
turning handle دستهچرخشگر
fly off the handle <idiom> از کوره در رفتن
figure skiing handle دستهچوباسکی
I can handle (cope with) hom. از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
anti-vibration handle دستهضدلغزش
window winder handle دستگیرهحرکتدهندهشیشه
air brake handle دستهترمزهوایی
The door – handle has broken off. دسته درشکسته است
interior door handle دستهداخلدر
pistol grip handle دستهنگهدارندهپیستون
handle bar arm دسته فرمان
inside door handle دستگیره داخل درب اتومبیل
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
To fly into a rage. To foly off the handle. آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
control کنترل کردن
self-control خویشتنداری
control بازرسی نظارت جلوگیری
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
self-control خودداری
self-control خودگردانی
self control خودداری
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
self control مسک نفس
control نظارت کردن تنظیم کردن
self control کف نفس
control بازرسی
self control قوه خودداری
control کنترل بازبینی
control کاربری
control کنترل
control فرمان
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control توپزن دقیق
control کنترل کردن فرمان
control واپاد
control نظارت و ممیزی کردن
control نظارت کردن
control بازرسی کردن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control بازدید
control اختیار
control کنترل کردن مهار کردن
control وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control نظارت
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control مهار
manual control کنترل دستی
line control کنترل خط
intensity control کنترل شدت
inventory control کنترل موجودی
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
Quality Control کنترل کیفیت
lateral control کنترل در عرض جبهه
lateral control کنترل جانبی
loop control کنترل حلقه زنی
net control ایستگاه کنترل شبکه
net control کنترل شبکه
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
motor control کنترل حرکتی
monetary control کنترل پولی
manpower control کنترل نیروی انسانی
mixture control کنترل مخلوط
minor control کنترل کم
minor control کنترل ضعیف
magnetci control کنترل فرمان مغناطیسی
numerical control کنترل عددی
level control کنترل سطح
lever control کنترل اهرمی
lift control کنترل اسانسور
lighting control کنترل روشنایی
light control کنترل نور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com