English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
packing case جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
Other Matches
packing فشرده سازی
packing ماده محافظ کالاها.
packing قرار دادن حجم زیاده داده در فضاهای ذخیره سازی کوچک
packing تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت دیسک یا نوار ذخیره شوند
packing برنامهای که داده را در فضاهای ذخیره سازی کوچک قرار میدهد
packing پوشش
packing لایی
packing روکش یاغلاف جعبه بندی و جا دادن وسایل در یک فرف
packing انباشتگی
packing تراکم
packing فشردگی
packing بسته بندی
packing عدل بندی
packing هر ماده مورد کاربرددربسته بندی
packing بسته بندی کردن
packing بار بندی
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
packing needle سوزن جوالدوزی
packing note فهرست بسته بندی
packing note گواهی بسته بندی
packing ring رینگ
packing knot گره زدن بدون پود
packing needle جوالدوز
packing list فهرست بسته بندی
packing factor ضریب فشردگی
packing list صورت بسته بندی
packing density تراکم فشرده سازی
packing density تراکم بسته بندی
metallic packing پوشش فلزی
metallic packing لایی فلزی
packing felt نمد
packing sheet لفاف بار پیچی
packing sheet حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
packing sheet کمپرس
pre packing بسته بندی از قبل
expendable packing بسته بندی یکبار مصرف
export packing بسته بندی صادراتی
filter packing پوشش صافی
packing list صورت کالاهای بسته بندی شده
filter packing لایی صافی
send someone packing <idiom> گفتن ترک کسی
to send someone packing کسیرا روانه کردن
piston packing لائی پیستون
labyrinth packing لایی واشر لابیرنت
molecular packing به هم فشردگی مولکولی
to send someone packing عذر کسیراخواستن
to be packing [heat] [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
packing retainer ring حلقهضامنغلاف
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
to be packing [heat] [colloquial] مسلح بودن
case of need مباشر
in case چنانچه مبادا
in any case درهر حال
in case هرگاه
in case در صورتیکه
in case برای احتیاط
in case of need عنداللزوم
just in case برای مطمئن بودن
case پوشه
in that case <adv.> بعد
in that case <adv.> سپس
in that case <adv.> دراینصورت
case حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
as may be the case <adv.> احتمالی
just in case احتیاطا
in no case به هیچ دلیل
in no case اصلا
in that case دراینصورت
in that case حال که چنین است
in this p case دراین موردبخصوص
that is not the case مطلب چنین نیست
case روکش
in that case <adv.> پس
such being the case حال که چنین است دراینصورت
In that case he is right. د رآنصورت حق با اوست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
As the case may be . برحسب مورد( آن)
in case <idiom> برطبق
in no case به هیچ وجه
in no case به هیچ صورت
use case مجموعه ای از رویدادها
case کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case چمدان
case کیف
as the case may be بسته بمورد
case جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case فرف محفظه
case غلاف پرچم
case مسئله
case حروف بزرگ یا حروف معمولی
case پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case موضوع حالت
case وضع
case دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
case روکش کردن
case دعوی
case پوشانیدن صندوق
case پرتزیر
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case دعوی مورد
case محاکمه
case جعبه
case مورد
case حالت
case جا
case : سرگذشت
case قالب قاب
case پوسته
case جلد
case صندوق جعبه
case پوشش
as the case may be تاچه مورد باشد
case وضعیت موقعیت
case اتفاق
case تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case مورد غلاف
case رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case صندوق
case قاب
case غلاف
case پوشاندن
case درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case دعوی مرافعه
case قضیه
transfer case دیفرانسیل
the vocative case حالت ندا
watch case قاب ساعت
to hear a case دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
to put the case فرض کردن
transmission case گیربکس
transmission case جعبه دنده
pillow case رویه بالش
transfer case جعبه انتقال نیرو
the vocative case اسم منادی
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
suit case جا رختی
pray consider my case تمنی اینکه
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
schreber case مورد شربر
show case قفسه جلو مغازه
show case ویترین جعبه اینه
special case مورد ویژه
special case مورد خاص یااستثنایی
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
suit case چمدان
suit case جامه دان
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
withdrawal of a case استرداد دعوی
worst-case بدترین وضع یا احتمال
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
in any case (event) <idiom> مطمئنا
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
leading case نمونه یاسابقه قضائی
degenerate case تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
test case قضیه در ازمایش
test case شخص یاچیز مورد ازمایش
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
gin-case [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
door-case چارچوب در
case-bottle شیشه چارپر
In this case ( instance) . دراین مورد
It is quite a hypothetical case . این یک قضیه کاملا" فرضی است
scroll case قسمتطومار
screen case صفحهنمایش
plastic case جایپلاستیکی
passport case جایپاسپورت
key case جاکلیدی
cylinder case جعبهسیلندر
bobbin case ماکو
worst-case بدبینانهترین
spectacles case جاعینکی
spiral case جعبهمارپیچ
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
At any rate . In any case . Anyway . درهر صورت
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
Take an umbrella just in case. احتیاطا"چترهمراه ببرید
attachT case کیفدستی
writing case محلنوشتن
weekend case چمدانتعطیلاتآخرهفته
vanity case کیفلوازم آرایش
degenerate case تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
pillow case روه متکا
gear case پوسته جعبه دنده
comb case شانه دان
cigarette case قوطی سیگارت
cigar case قوطی سیگار
chain case جعبه زنجیر
chain case جعبه محافظ زنجیر
case window پنجره لولادار
case shot جای فشنگ
case shot چارپاره
case shot چار پاره
attache case چمدان یا جامه دان مخصوص حمل اسناد
completed case جعبه پر شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com