Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
part number	شماره قطعه
Other Matches
for my part <adv.>	از طرف من
on your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.>	از طرف تو
for your part <adv.>	از طرف تو
themselves [for their part] <adv.>	از طرف آنها
in part	تایک اندازه
on their part <adv.>	از طرف آنها
on my part <adv.>	از طرف من
for my part <adv.>	از سوی من
two part	کاغذ
two part	با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
on his part <adv.>	از طرف او [مرد]
for his part <adv.>	از طرف او [مرد]
on your part <adv.>	از طرف شماها
from your part <adv.>	از طرف شماها
for my part	از سهم خودم
on my part <adv.>	از سوی من
for their part <adv.>	از طرف آنها
part way	بخشی از راه
part way	نیمه
for the most part	اکثرا
for the most part	بیشتر
as part of	بخشی از
for my part	من که
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
part with each other	ازهم جدا شدن
part way	تا اندازهای
on her part <adv.>	از طرف او [زن]
for her part <adv.>	از طرف او [زن]
on your part <adv.>	از طرف شما
for your part <adv.>	از طرف شما
in part	در یک قسمت
on his part	از طرف او
better part	قسمت بیشتر
on the other part	از طرف دیگر
part off	جدا کردن
part	نقش بازگیر
part	عضو
part	نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part	قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part	قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
name part	بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
part	اسباب یدکی اتومبیل
part	مکان
part	عضو نقطه
part	عنصر اصلی
part	برخه
part	جداکردن
part	قطعه یدکی
part	جدا شدن
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
part	سهم ناحیه
part	قسمت
part	سهم
part	مقسوم
part	بخشی از چیزی
take part	سهیم بودن
part	خرد جزء مرکب چیزی
A part of the whole .	جزئی از کل
part	بخش
for your part <adv.>	از طرف شماها
part	پاره
part	قطعه
part	جزء
take part in <idiom>	درچیزی شرکت داشتن
take part	مداخله کردن شرکت کردن
take the part of	طرفداری کردن
take part	دخالت یا شرکت کردن
in part <idiom>	تا یک اندازه
take part	سهیم شدن
part	جزء مساوی
take part	دخالت کردن
formed part	بخش شکل داده شده
part list	فهرست اجزاء
replacement part	زاپاس
part song	آواز دسته جمعی بدون ساز
detail part	قسمت مفصل
fractional part	جز کسری
imaginary part	مولفه موهومی [ریاضی]
part learning	یادگیری بخش بخش
part correlation	همبستگی پارهای
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
part and parcel	جزء لاینفک
replacement part	قطعه جایگزینی
replacement part	مضایقه
replacement part	قطعه یدکی
hauling part	قسمت کشنده
hauling part	قسمت متحرک
do one's bit (part) <idiom>	کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
To play ones part .	نقش خودرا بازی کردن
To part ones hair .	فرق سر باز کردن
imaginary part	قسمت موهومی [ریاضی]
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
part-timer	فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
spare part	قطعهیدک
integral part	جزء لاینفک
integral part	جزء لازم
part and parcel <idiom>	قسمت مهمولازم
part-singing	یکجورآواز
integral part	جزء مکمل
in part payment	علی الحساب
flat part	قسمتمسطح
imaginary part	جزء انگاری
imaginary part	جزء موهومی
imaginary part	بخش موهومی [ریاضی]
production part	بخش تولید
bit part	قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
inhomogeneous part	بخش غیریکنواخت
middle part	قسمت میانی
middle part	میان
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
part plan	نقشه جزیی
detail part	قسمت مشروح نامه یا مقاله
standing part	قسمت ایستا
part-time	نیمه وقت
part-time	پاره وقت
part of speech	ادات سخن
part of speech	بخش گفتار
wholly or in part	جزئی یا کلی
work part	قطعه کار
address part	جز نشانی
part-time	برخه کار
address part	جزء نشانی
press part	بخش فشرده
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
part-time	برخه کاری
part time	پاره وقت
part time	نیمه وقت
standing part	قسمت ثابت
standing part	قسمت ثابت تاکل
take in good part	خوب تلقی کردن
running part	قسمت رونده
address part	جزء آدرس
to part in pieces	پاره پاره کردن
to part the hair	فرق باز کردن
to part the hair	فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part with freinds	دال براغاز کردن چیزی =از
part time	برخه کار
part time	برخه کاری
piece part	قطعه یک پارچه
part song	اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part payment	بیعانه قسط
companion part	لنگ
part [American E]	فرق سر [مدل مو]
companion part	میل لنگ
companion part	لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
part performance	عقد معین
component part	جزء ساختمان
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
part payment	پرداخت اقساطی
part owners	افراد شریک المال
part of ship	گروه بندی کار
part performance	عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part the hair	فرق بازکردن
part list	فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part owners	شرکا
die formed part	بخش قالبی حدیدهای
multi part stationery	کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
die pressed part	بخش فشرده حدیدهای
to bruise a part of the body	کبود شدن یک قسمت از بدن [پزشکی]
sue and losse part	عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
fixed point part	جزء کسری
He played the part of Rostam .	نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
hot pressed part	بخش پرس شده داغ
ninth part of a man	خیاط
ninth part of a man	درزی
part-time weaver	بافنده پاره وقت
ninth part of a man	لباس دوختن برای
ninth part of a man	خیاطی کردن دوزندگی کردن
A part of Iranian territory.	بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
he took my words in good part	سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
part time job	شغل نیمه وقت
aliquot part charge	خرج چندجزئی
part time work	کار نیمه وقت
operative part of a deed	قسمت اصلی سند
aliquot part charge	خرج چند قسمتی
part time job	کار نیمه وقت
Full ( part) time employees .	کارمندان تمام (پاره ) وقت
option of sales unfulfilled in part	خیار تبعض صفقه
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
part [ial] payment of a fine	پرداخت قسمتی از جریمه
option of contract invalid in part	خیار تبعیض صفقه
As part of my training, I spent a year abroad.	درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year.	آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
number	عدد
number	رقم [ریاضی]
number one <idiom>	برای دل خودش
to the number of 0	بقدر هفتاد
to take after number one	به فکر خود بودن.
to take after number one	در فکر خویش بودن
E number	شمارهاروپایی
She looks after number one . she does herself well .	نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
number one	خودشخص
number one	خودم
number one	درجه یک
number one	خیلی خوب
number three	شماره3

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com