Dictiornary-Farsi | parts of speech | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 120 (7 milliseconds)

English	Persian
parts of speech	اقسام کلمه


Other Matches

parts	احزاب
parts	هیئتها
parts	قطعات یدکی
six parts	ششدانگ
for my parts	از سهم خودم
for my parts	من که
of its parts	کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
in parts	به اقساط
the i. parts of a whole	بخش هایی مکمل یک چیزدرست
in parts	جزء جزء
in these parts <adv.>	در اینجا
in these parts <adv.>	در این کشور
parts programmer	برنامه نویس اجزاء
parts per million	قسمت در میلیون قسمت
parts peculiar	قطعات اختصاصی
parts peculiar	قطعات مخصوص
parts list	لیست اجزاء
parts list	فهرست قطعات
parts list	لیست قطعات
parts explosion	رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
Parts-per notation	بخش در یکای سنجش [مهندسی]
piece parts	قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
principal parts	قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts of the ear	قسمتهایمختلفگوش
parts of spectacles	قسمتهایمختلفعینک
parts of a shoe	اجزایکفش
parts of a flag	اجزایپرچم
totake parts in something	در چیزی شرکت یادخالت کردن
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
proportional parts	بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
privy parts	عورت
privy parts	شرمگاه
prineipal parts	اصول فعل
parts of the weapon	اجزایسلاح
private parts	شرمگاه
the secret parts	شرمگاه
spare parts	قطعات یدکی
common parts	قطعات یدکی عمومی
common parts	قطعات عمومی
repair parts	قطعات یدکی
the cow parts the hoofs	گاو سمهای شکافته دارد
parts per million [ppm]	بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
Are there any houses for sale in these parts?	این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
missing parts test	ازمون افتادگی وار
speech	قوه ناطقه سخنرانی
speech	صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech	وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
speech	صحبت نطق
the f.of speech	قوه گویایی یاناطقه
speech	تولید کلمات صوتی با بررسی صدا
speech	بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speech	مدار مجتمع با صوت تولید شده .
speech	که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
inner speech	گفتار درونی
speech	سخن
to get any ones speech	موفق بشنیدن نطق کسی شدن
speech	حرف
speech	گفتار
d. of a speech	سخن رانی
speech	گویایی
d. of a speech	ادای نطق
Cut the cake into three separate parts.	کیک را به سه قسمت جدا ببرید
speech recogintion	شناخت کلام
figure of speech	صنایع ادبی
figure of speech	استعاره
violent speech	نطق تند یا سخت
maiden speech	نخستین نطق شخص
clipped speech	سخن کوتاه و با نفوذ
clipped speech	حذف مطلب
make a speech	سخنرانی کردن
Queen's speech	جلسهسخنرانیملکه
reported speech	نقلقول
part of speech	بخش گفتار
speech therapist	گفتاردرمانگر
to stumble in one's speech	درسخنرانی اشتباه کردن
to interrupt any one's speech	در میان سخن کسی امدن
to interrupt any one's speech	صحبت کسیرا قطع کردن
slow of speech	کندزبان
speech therapy	گفتار درمانی
figures of speech	صنایع بدیعی
impediment in speech	گره زبان گیر
pressure of speech	فشار تکلم
part of speech	ادات سخن
digital speech	گفتار دیجیتالی
organs of speech	اندامهای گفتار
laconic speech	کم گویی
labyrinthine speech	پریشان گویی
indirect speech	گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
indirect speech	نقل قول غیر مستقیم
incisive speech	سخن رک
incisive speech	سخن تند یا زننده
impediment in speech	لکنت زبان گره
speech center	مرکز گویایی
speech disorders	اختلالهای گویایی
speech synthesis	ترکیب گفتاری
speech synthesis	ترکیب کلام امیزش سخن
stilted speech	مطنطن گویی
subvocal speech	گفتار ناملفوظ
speech scrambling	نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
speech recogintion	تشخیص کلام
to deliver a speech	نطق یاسخنرانی کردن
distractable speech	حواسپرتی کلامی
to hear any ones speech	سخنرانی
speech recogintion	بازشناسی کلام
speech recogintion	تشخیص گفتار
to hear any ones speech	کسیراگوش کردن
to interrupt any one's speech	سخن کسیرا گسیختن
speech synthesizer	ترکیب کننده گفتاری
Upon his arrival , he delinered a speech .	به محض ورود نطقی ایراد کرد
consensus evidenced by speech	اجماع قول
His speech was in the nature of an apology.	ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
He delivered a historic speech.	نطق تاریخی یی ایراد کرد
simile [rhetorical figure of speech]	تشبیه [استعاره ] [گفتار لفظی]
His speech gripped the television viewers ( audience ).	سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد