Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (2 milliseconds)
English
Persian
past masters
استاد پیشین
past masters
استاد قدیمی
Other Matches
masters
داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
masters
نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
masters
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
masters
سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
masters
اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
masters
1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
masters
مدل اصلی
masters
جامع
masters
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
masters
مخدوم
masters
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
masters
سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
masters
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
old masters
هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
old masters
نقاشی هر یک از این هنرمندان
masters
ماهر شدن
masters
ارباب صاحب
masters
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
masters
مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
masters
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
masters
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
masters
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
masters
استاد شطرنج
masters
ماهرشدن
masters
صاحب
masters
پیر
masters
مدیر مرشد
masters
رئیس
masters
کارفرما
masters
ارباب استاد
masters
چیره دست
masters
دانشور
masters
قطعه کار اصلی
masters
خوب یادگرفتن
masters
استادشدن
masters
کاپیتان کشتی
masters
کسب مهارت کردن
masters
ماهر شدن در چیزی
masters
تسلط یافتن
masters
اصلی
masters
رام کردن
masters
تسلط یافتن بر
Masters of Arts
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
masters and misses
جوانان
No man can serve two masters.
<proverb>
با یک دست نمى شود دو هندوانه را برداشت .
past
بعد از مافوق
what is the past of go
چیست
what by gone or past
مافات
What is past is past . what is gone is gone .
گذشته ها گذشته
the past
چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
past
سابقه
past
دور از پیش از
past
پیش ماقبل
past
پیشینه وابسته بزمان گذشته
past
پایان یافته
past
گذشته
past
ماضی
past
درماورای
past
گذشته از ماورای
past participles
اسم مفعول
to march past
رژه رفتن
to file past
رژه رفتن
the year past
سال گذشته
the present and the past
گذشته و حال
the present and the past
حال و گذشته
the present and the past
اکنون و گذشته
the past tense
زمان ماضی ماضی مطلق
the past tense
زمان گذشته
to rank past
رژه رفتن
to sweep past
اسان رفتن
He is past work.
دیگر از سن کار کردنش گذشته
During the past few days.
طی چند روز گذشته
In the course of the past centuries.
درطی قرنهای گذشته
past tense
زمان گذشته
see in the past makes saw
فعل see در گذشته sawمیشود
past participle
اسم مفعول
past perfect
ماضی بعید
we cannot undo the past
چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
to sweep past
تندگذاشتن
we cannot undo the past
اب رفته بجوی برنمیگردد
past years
سالهای گذشته
it is 0 minutes past four
ده دقیقه از چهار می گذرد
it is minutes past
ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
i went past the house
از پهلوی ان خانه رد شدم
past master
استاد قدیمی
he is a past master in
او در استاد یا کهنه کار است
half past two
دوونیم
for some time past
درگذشته
for some time past
مدتی
for some time past
تا چندی پیش
file past
رژه رفتن
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is past cure
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
past master
استاد پیشین
past performances
سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
past or preterite d.
ماضی مطلق
march past
رژه رفتن
march past
رژه
make up for the past
جبران مافات کردن
it is past reclaim
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
it is past reclaim
دیگر قابل اصلاح یااستردادنیست
past perfect tense
ماضی بعید
put (something) past someone (negative)
<idiom>
ازکار شخص متعجب شدن
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
her prime of life is past
عنفوان جوانی وی گذشته است
on old woman past sixty
پیرزنی بیش از شصت سال داشت
spike past the block
ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
To review the past in ones minds eye .
گذشته را از نظر گذراندن
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
In times past . In olden days .
درروزگاران قدیم
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.
در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com