English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
peak load بار قلهای
peak load بحبوحه مصرف
peak load حداکثر بار
peak load بار خارجی بیشینه
peak load بار حداکثر
peak load بار پیک
Search result with all words
peak load pricing قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
Other Matches
peak to peak voltage ولتاژ مضاعف
peak پیک
peak بلندترین خروجی
peak up در اوج امادگی
off-peak افتقیمتدراثرکاهشتقاضادربرابرعرضه
peak value جریان بیشینه
peak رسیدن به بلندترین نقط ه
peak بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peak بلندترین نقط ه
peak زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
peak زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak تیزه
peak به نقطه اوج رسیدن
peak به قله رسیدن
peak بصورت نوک تیزدرامدن
peak نوک
peak قله
peak تیزشدن
peak راس
peak دزدیدن
peak فرق سر
peak حداکثر کاکل
peak منتها درجه
peak نحیف شدن
peak حداکثر
peak نقطه اوج
peak قله اوج
peak قله مسیرگلوله
peak کلاه نوک تیز
peak اوج
peak نقطه ماکزیمم
peak speed حداکثر سرعت
peak speed بیشترین تندی
peak demand حداکثر تقاضا
peak sales نقطه اوج فروش
peak output حداکثر تولید
peak power بار خارجی بیشینه
peak factor ضریب اوج
peak demand بیشترین تقاضا
peak arch قوس تیزه دار
absorption peak قله جذب
base peak پیک مبنا
peak current جریان حداکثر
peak current جریان پیک
green peak دارکوب سبز
distorted peak پیک واپیچیده
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
peak strenght حداکثرقوا
voltage peak پیک ولتاژ
peak tank مخزن زیر سینه ناو
traffic peak تیزه شد امد
traffic peak حداکثر عبور و مرور
peak width پهنای پیک
peak voltmeter ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
peak voltage ولتاژ پیک
peak tank مخزن نوک
peak voltage ولتاژ حداکثر
peak voltage ولتاژ اوج
earth-wire peak سرتیربرق
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
peak level meter حداکثردرجهمتر
The mountain peak is not in sight. قله کوه پیدا نیست
double amplitude peak value مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
double amplitude peak value مقدار پیک تا پیک
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
peak cathode current اوج
peak cathode current جریان کاتدی
peak forward anode voltage اوج فشار اندی مستقیم
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
bargraph type peak meter متربهشکلنوکبارگراف
peak cathode fault current جریان نابهنجار کاتدی
able to take a load <adj.> بار پذیر
useful load بار مفید
to load off بار اندازی کردن
get a load of <idiom> دیدن چیزی
load and go بارکنش و اجرا
load and go بار کنش و اجراء
to load off خالی کردن
useful load فرفیت مفید
over load اضافه بار
off load انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
load خشاب
load فرفیت
load فرفیت بارگیری
load بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load بار
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load کاری که باید انجام شود
load فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load فشنگ
load انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load بار داشتن
load بار خارجی
load بار فشار
load شارژ کردن
load بارگیری مهمات
load بارمهمات هواپیما
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load بار کردن
load خرج گذاری کردن
load ذخیره گذاری کردن
load نیرو
load بار زدن
load بارگیری کردن
load محموله
load فشنگ گذاری
load تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load گذاشتن
load بار گیری شدن
load کوله بار
load سنگین کردن
load گرانبارکردن
load بار کردن پر کردن
load عملکردماشین یا دستگاه
load عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load بارزدن
load بارالکتریکی
load فیلم
load فشار مسئولیت
load variation نوسان بار
load test ازمایش با بار خارجی
load test ازمون بار گذاری
load test ازمایش بار
load time زمان بارکردن
load reversal دوره بارگذاری متناوب
load voltage ولتاژ بار
load tension ولتاژ بار
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
load regulator نافم بار
load regulator رگولاتور بار تنظیم کننده بار
load resistance مقاومت بار
no load voltage ولتاژ بی باری
load sharing شراکت در بارگذاری
load spreader بار پخش کن هواپیما
sling load بار خارجی هلی کوپتر
load switch کلید بار
load spread انتشار نیرو
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
nominal load بار خارجی اسمی
admissible load بار قابل قبول
maximum load بار حداکثر
no load torque گشتاور پیچشی بی باری
no load switching سوئیچینگ بی باری
maximum load بار گذاری حداکثر
no load speed سرعت بی باری
no load loss تلف یا تلفات بی باری
no load current جریان بی باری
no load condition حالت بی باری
travelling load بار متحرک
mission load اماد عملیاتی
nominal load بار اسمی
non inductive load بار خارجی ناخودالقا
load curve منحنی بار
load variation تغییر بار
lodestaror load ستاره قطبی
lodestaror load ستاره راهنما راهنما
pay load بارمفید
pay load اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
pay load فرفیت ترابری
actual load بار واقعی
on load speed سرعت بار
admissible load بار پذیرا
off centre load بار خارج از مرکز
non reactive load بار خارجی ناخودالقا
mission load بار مبنای عملیاتی
load-bearing دیوار باربر
unit load واحد بار
unbalanced load بار خارجی نامتوازن
ultimate load بار نهایی
ultimate load بار گسیختگی
type load نوع مهمات هواپیما
type load نوع بار مهمات
total load بار کل
torsional load بار پیچشی
to strain under a load درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to relieve one of a load باراز دوش کسی برداشتن
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
testing load بار ازمون
testing load بار ازمایش
tension load بار کششی
unitized load بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
variable load بار متغیر
Load the gun. تفنگ را پر از فشنگ کن
load platform سکویبار
working load بار کاربردی
working load بار مجاز
work load مقدار کار در واحد زمان
work load حجم کار
work load مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load فرفیت کار
work load کاربار
wind load بار باد
wind load سربار ناشی از اثرات باد
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wartime load بار جنگی ناو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com