English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
penny a line ارزان
penny a line پست
penny a line ارزان نویس بی مایه
Other Matches
A penny saved is a penny earned.. <proverb> یک شاهى پس اندار یک شاهى در آمد است .
not have a penny to one's name <idiom> آهی در بساط نداشتن
penny کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا
penny شاهی
penny bank دیناری
penny a liner کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
penny cress خردل پارسی
half penny سکه نیم پنی
He has not a penny to bless himself with . <proverb> یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
penny farthing دوچرخههایقدیمیکهچرخجلوازعقببزرگتربود
a penny for your thoughts <idiom> [طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟]
At last the penny dropped! <idiom> آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
penny for one's thoughts <idiom> فکرت را به من بگو
penny whistle نی لبک ساده
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
penny gaff نمایشگاه ارزان
penny bank صندوق پس انداز
scrape penny خسیس
penny worth ارزش یک پنی
penny worth سودا
scrape penny لئیم
penny worth انچه برابر یک پنی میتوان خرید
penny barber دلاک ارزان یا دینار گیر
penny worth معامله
penny worth بها
penny worth مقدار کم
penny whistle نی کودکانه
penny whistles نی لبک ساده
penny whistles نی کودکانه
penny wise یک قازی
penny wise صرفه جو
penny pinch ذره ذره پول خرج کردن بالئامت خرج کردن
peter penny زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
penny in the slot سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
in for a penny, in for a pound <idiom> آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
In for a penny, in for a pound. آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
penny-pinching تمرینبرایکمخرجکردنوصرفهجوبودن
catch penny قابل تبدیل به پول
At last the penny dropped! <idiom> آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
at a great penny worth به بهای زیاد
It is not worth a damn ( penny ) . به مفت هم نمی ارزد
at a great penny worth گران
penny wise and pound foolish صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
penny wise and pound foolish دینار شناس و ریال شناس
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ? به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
Much as the snake hates the penny-royal, the herb . <proverb> مار از پونه بدش مى آید در لانه اش سبز مى شود .
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
on line مستقیم
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
all along the line درامتدادهمه خط
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
on line متصل
to come in to line در صف امدن
line by line سطر به سطر
down the line ضربه از کنار زمین
mean line خط میان
to come in to line موافقت کردن
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
along line در خط
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
along line در امتداد خطوط
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
all along the line در همه جا
down the line <idiom> درآینده
down line بار کردن پایین خطی
line up ردیف ایستادن تیم
in line <idiom> با محدودیت متداول
line out با خط علامت گذاشتن
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line جبهه جنگ
the line صف
in line همراستا
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line شمشیر در وضع حمله
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
out of line خارج از خط جبهه
line خط زدن
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line جاده
line سیم
line حدود رویه
line طرز
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line شعبه
line محصول
line لاین
line رشته
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line لجام
line دهنه
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line : خط کشیدن
line خط انداختن در
line خط دار کردن
line طناب خط
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line بخط کردن
line : خط
by line خط دوم یافرعی
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
on line درون خطی
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line of d. حد فاصل
on line داخل رده
on line در خط
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up به خط شدن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line up به ترتیب ایستادن
on line مورداستعمال
line of d. مرز
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
by line خط فرعی راه اهن
off line غیر متصل
off line قطع
off line منفصل
by line کار یاشغل اضافی وزائد
marriage line عقدنامه سند ازدواج
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mason's line ریسمان کار
message line خط مخابره
percolation line خط نفوذ
mooring line سیم مهار
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
phase line خط مبداء حرکت جنگی
median line میانه
marriage line گواهینامه ازدواج
private line خط خصوصی
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line نشانگر سینه
local line خط محلی
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
on line system سیستم درون خطی
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lumber's line خط سینه ناو
mach line موج ضربهای ضعیف
lyman line خط لیمان
marline or line طناب کوچک دولا
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
multicore line خط چند رشتهای
on line operation عمل درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
orienting line خط توجیه
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
out line font فونت متغیر
out line font قلم متغیر
mooring line طناب مهار مین
peaked line خط پاره پاره
out of line coding کدگذاری برون خطی
outhaul line برون کش
overhead line سیمکشی هوایی
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
on line operation عملکرد درون خطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com