Dictiornary-Farsi | people frighten in inorder arms to محاربه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
Full phrase not found.

Full phrase Google translation result





Other Matches

inorder to	به خاطر اینکه برای
inorder to	برای اینکه
frighten	بوحشت انداختن ترساندن
to frighten somebody off	کسی را ترساندن و دور کردن
to frighten somebody off	کسی را دلسرد کردن
to frighten somebody off	کسی را منصرف کردن
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb>	بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
to take arms	جنگ اغاز کردن
in arms	مسلح
in arms <idiom>	آماده جنگیدن
take up arms <idiom>	آماده جنگیدن
all arms	کلیه نیروها
up in arms <idiom>	آماده حمله
arms	جنگ افزار
under arms	مجهز باسلحه سبک و انفرادی
arms	نشان دولتی نیرو
to take up arms	مسلح شدن
up in arms	مسلح واماده جنگ
under arms	تحت سلاح
these people	این مردمان
many people	بسیاری از مردم
these people	این اشخاص
people say	مردم می گویند
other people	سایر مردم
other people	مردم دیگر
Among the people .	درمیان مردم
the people	جمهور
right of people	حق الناس
many people	خیلی از مردم
the people	مردم
most people	بیشتر مردم
many people	خیلی اشخاص
people	ملت
Quite a few people ...	تعداد زیادی [از مردم]
people	خلق
people	قوم
people	مردمان
people	جمعیت قوم
people	ساکن شدن
people	اباد کردن پرجمعیت کردن
he of all people	مخصوصا او [از همه]
people	مردم
people	تن [جمعیت شهری]
to fling out ones arms	بازوهاراناگهان گشادن
to cross the arms	دست بسینه گذاشتن
to carry arms	سلاح برداشتن
to carry arms	سربازشدن
to bear arms	خدمت نظام کردن
to bear arms	سربازی کردن
stack arms	فرمان چاتمه فنگ
suspension of arms	اتش بس
spiral arms	بازوهای مارپیچی
sling arms	حالت بند فنگ
side arms	جنگ افزارکمری
stack arms	چاتمه کردن تفنگها
side arms	اسلحه کمری
shoulder arms	دوش فنگ
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات
stack arms	تفنگها راچاتمه کنید
supply arms	یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
supporting arms	نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
suspension of arms	اتش بس موقت
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
to fly to arms	اماده جنگ شدن
to fly to arms	سلاح برداشتن
comrade in arms	سرباز
comrade in arms	همخدمت
comrades in arms	سرباز
comrades in arms	همخدمت
arms race	مسابقه تسلیحاتی
with open arms <idiom>	با گرمی استفاده کردن
to keep at arms length <idiom>	رو ندادن
combined arms	یکان مرکب
achievement of arms	مجموعه ای از نشان های زرهی
with folded arms	دست به سینه
to call to arms	اعلام دست به اسلحه کردن
with open arms	بااغوش باز بابازوهای گشاده
with the arms crossed	دست بسینه
with folded arms	دست بسینه
to fold in ones arms	دراغوش گرفتن
to keep at arms length	دوری کردن از
to keep at arms length	اشنائی نکردن با
to lay down arms	ترک جنگ کردن
to lay down ones arms	سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to pile arms	چاتمه زدن
to present arms	پیش فنگ کردن
to present arms	نشانه روی کردن
To lay down ones arms .	اسلحه رابزمین گذاشتن
to trainb arms	تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
with arms folded a	دست بسینه
combined arms	مرکب
order arms	فرمان پافنگ
order arms	پافنگ
order arms	فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
orders arms	پافنگ
passage at arms	زدو خورد
passage at arms	پیکار
coat of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
passage at arms	نبرد مواقعه
passage of arms	نبرد
small arms	سلاحهای کالیبر کوچک
passage of arms	رزم
passage of arms	زد و خورد
oder arms	پافنگ
master at arms	درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
combined arms	رستههای مرکب
combat arms	یکان رزمی یکان درگیر در رزم
combat arms	رسته رزمی
carry arms	دوش فنگ
bear arms	سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
bear arms	تحت سلاح رفتن
arms control	کنترل سلاح
arms control	کنترل جنگ افزار
coats of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
fire arms	اسلحه ی گرم
inspection arms	سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
king of arms	متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms	سرباز
passage of arms	جنگ
right shoulder arms	فرمان دوش فنگ
right shoulder arms	فرمان ازراست نظام
port arms	پیش فنگ
profession of arms	شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
port arms	فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
present arms	پیش فنگ
present arms	سلام درحال پیش فنگ
profession of arms	تخصص نظامی گری
present arms	پیش فنگ کردن
small arms	سلاحهای سبک
small arms	جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
sergeant at arms	فراش
sergeant at arms	مامور اجرا
present arms	پیش فنگ فرمان پیش فنگ
young people	جوانان
of all [things or people] <adv.>	مخصوصا [چیزی یا کسی]
Several persons ( people ).	چندین تن
The people were crying out against it.	دیگر داد مردم در آمد ؟ بود
The people have got wise to him.	مردم دستش را خوانده اند
There are people injured.	چند نفر مجروح شده اند.
People of the Book	پیروان کتاب مقدس [ دین]
quite a number of people	عده زیادی از مردم
How many people live here ?	چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
We old – fashioned people .	ما قدیمی ها
It benefits the people .	فایده اش به مردم می رسد
streams of people	دسته دسته مردم
shoals of people	دسته دسته مردم
Such people are wicked .	اینگونه آدمها شر هستند
scores of people	دسته دسته مردم
To muzzle the people.	دهان مردم را بستن
People are looking for new ideas.	مردم عقب فکرهای تازه هستند
The will of the nation [people]	اراده ملت [مردم]
flower people	مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
people sniffer	رادار مخصوص کشف افراد دشمن از روی بوی بدن انها
the people pressed in	مردم زور اورده داخل شدند
people sniffer	ادم یاب
people sniffer	رادار کشف افراد دشمن
people of quality	مردمان متشخص
people of quality	بزرگان
people of all ranks	مردم ازهر طبقه
to herd with other people	با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
peculiar people	قوم خاص
peculiar people	قوم برگزیده
people forces	نیروی پایداری
people forces	نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
none but low people go there	هیچکس
work people	کارگران طبقه کارگر
young people	دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
none but low people go there	جز مردم پست بدانجا نمیرود
boat people	پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
the dregs of the people	مردم پست
the chosen people	بنی اسرائیل
the common people	عوام
the common people	عامه
the common people	عوام الناس
the chosen people	قوم برگزیده
combat support arms	رسته پشتیبانی رزمی
arms control measures	مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
arms material position	شغل همه رستهای
The jacket is too tight in the arms.	این ژاکت بازوهایش تنگ است.
combat support arms	یکان پشتیبانی رزمی
combined arms army	ارتش مرکب
combined arms army	ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms team	تیم رستههای مرکب
roller board and arms	بازوهاوبردغلتک
to pinion the arms of a person	کت کسیرا بستن
combined arms team	تیم مرکب
people have full control and	property their dominionover
smuggler [of people across a border]	قاچاقچی آدم [در سر مرز]
approachable [accessible to most people]	همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people]	هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
to read people's hands	کف بینی کردن
approachable [accessible to most people]	کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
cattage key people	افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
I don't know any German people other than you.	من هیچ آلمانی به غیر از تو را نمی شناسم.
people have full control and	الناس مسلطون علی اموالهم
english speaking people	مردم یا ملل انگلیسی زبان
He wanted to incite the people.	قصد داشت مردم راتحریک کند
Several people could be accommodated in this room.	چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
To set people by the ears.	مردم را بجان هم انداختن
What percentage of the people are literate?	چند درصد مردم با سواد هستند ؟