Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English
Persian
peripheral driver
محرک جنبی
Other Matches
peripheral course
دوران پیش دانشگاهی نظامی
peripheral
فرفیت ذخیره سازی موجود در وسیله جانبی
peripheral
وسیله ورودی
peripheral
خروجی یا ذخیره سازی که توسط CPU کنترل میشود
peripheral
بخش کوتاه برنامه کامپیوتری که به کاربر امکان دستیابی و کنترل ساده وسیله جانبی میدهد
peripheral
1-سخت افزار
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
peripheral
انتقال داده بین CPU و رسانه جانبی
peripheral
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
peripheral
فرام میکند
peripheral
مشابه 7489
peripheral
آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
peripheral
دستگاه جانبی
peripheral course
دوره امادگی نظامی
peripheral
UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
peripheral
برنامه یا تابع واسط
peripheral
جنبی
peripheral
پیرامونی
peripheral
دورهای وابسته به محیط
peripheral
خارجی
peripheral
ثانوی
peripheral
دوره امادگی
peripheral
نورس پیشرس
peripheral
1-وسایل جانبی که در کامپیوتر استفاده می شوند مثل چاپگر یا اسکنر. 2-
peripheral
وسیله مبدل سیگنالهای ورودی /خروجی و دستورات از کامپیوتر به قالب و پروتکل که رسانه جانبی بفهمد
peripheral
باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
peripheral
وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
peripheral
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
peripheral
رسانه جانبی که با سرعت بالا با کامپیوتر کار میکند
peripheral controller
کنترل کننده جنبی
peripheral unit
واحد جنبی
peripheral speed
سرعت محیطی
peripheral slots
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
peripheral resistance
مقاومت محیطی
peripheral processor
پردازشگر جنبی
peripheral nerves
اعصاب پیرامونی
peripheral community
جامعه پیرامونیperipeteia
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
peripheral equipment
تجهیزات جنبی
peripheral device
دستگاه جنبی
peripheral joint
اتصالجانبی
peripheral controller
کنترل کننده جانبی
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
peripheral device port
قسمتاصلیتنظیماتمحیط
peripheral nervous system
دستگاهعصبجانبی
peripheral control unit
واحد کنترل جنبی
peripheral highway
[American E]
شاهراه پیرامونی
peripheral road
[British E]
شاهراه پیرامونی
driver
گاری چی
driver
محرک
driver
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver
راننده گرداننده
driver
برنامه راه اندازی
driver
راه انداز
driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver
شوفر سورچی
driver
اتومبیل ران
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
driver
مرحله تحریک
driver
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver
راننده
owner-driver
رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
water driver
مقنی
quill driver
قلم زن
train driver
راننده قطار
driver's licence
گواهینامهرانندگی
quill driver
نویسنده
provisional driver
راننده تازه کار ارابه
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
screw driver
اچار پیچکشی
test driver
برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
screw driver
اچار پیچ گوشتی
screw driver
پیچ گوشتی
winch driver
متصدی دوار
winch driver
winchoperator : syn
cab driver
رانندهی تاکسی
cab driver
تاکسیران
stake driver
تیرکوب
driver's cab
کابینلکوموتیوران
printer driver
برنامه راه انداز چاپگر
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
driver unit
واحد محرک
device driver
برنامه راه اندازی دستگاه
device driver
محرک دستگاه
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver
برنامه راه انداز پایگاه داده
catch driver
راننده اجیر ارابه
camel driver
شتردار
camel driver
ساربان
bus driver
راننده اتوبوس
bus driver
محرک گذرگاه
assistant driver
شاگرد شوفر
assistant driver
کمک راننده
ass driver
خرران
ass driver
خرک چی
driver's dormitory
خوابگاه رانندگان
mule driver
قاطر چی
line driver
محرک خط
line driver
خط ران
mule driver
استربان
pile driver
تیرکوب
elephant driver
پیلبان
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver
شمعکوب
engine driver
لوکوموتیوران
driver's mate
شاگرد راننده
blocking oscillator driver
راه انداز اوسیلاتور انسدادی
locomotive driver
[British E]
راننده قطار
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
steam pile driver
شمعکوب بخاری
steam pile driver
دنگ بخاری
cordless drill driver
دریل برقی
[دریلی که با باطری کار می کند]
[ابزار]
back-seat driver
آدم فضول
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
to pass your driver's license test at the first attempt
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com