Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent income hypothesis
مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
Other Matches
absolute income hypothesis
فرضیه درآمد مطلق
relative income hypothesis
بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
relative income hypothesis
براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis
فرضیه درامد نسبی
permanent income
درامد دائمی
hypothesis
انگارش
hypothesis
برانگاشت
hypothesis
پنداشت
hypothesis
فرض
hypothesis
فرضیه
hypothesis
قضیه فرضی نهشته
continuum hypothesis
[CH]
فرضیه پیوستار
[ریاضی]
planetesimal hypothesis
فرضیه ذرات سیارهای
validation of a hypothesis
تحقق پذیری یک فرضیه
prerecognition hypothesis
فرضیه پیش شناخت
reject a hypothesis
فرضیهای را رد کردن
validation of a hypothesis
اعتبار یک فرضیه
alternative hypothesis
فرضیه مقابل
null hypothesis
فرضیه اولیهای که مورد ازمون قرارمیگیرد
hypothesis testing
فرضیه ازمایی
drainage hypothesis
فرضیه زهکشی
whorf's hypothesis
فرضیه وورف
null hypothesis
فرضیه صفر
contraction hypothesis
فرضیه انقباض
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
natural rate hypothesis
فرضیه نرخ طبیعی
neb hypothesis or theory
فرض غباری یا سحابی فرض لاپلاس
natural rate hypothesis
هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
permanent
تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
permanent
فایلی روی دیسک سخت
permanent
حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
permanent
فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
permanent
دائم
permanent
پایدار ماندنی
permanent
پایا
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
permanent
سیر دائمی
permanent
دائمی ماندنی
permanent
ثابت
permanent
دائمی
permanent
همیشگی
permanent way
مسیر دائمی
permanent
رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent way
مسیر ثابت
permanent
پایدار
permanent
دایمی
permanent
ابدی
permanent flow
بده پایدار
permanent flow
بده همیشگی
permanent flow
بده پایا
permanent flow
ابدهی پایا
permanent hardness
سختی دائمی
permanent fault
عیب دائمی
permanent bar
حرمت ابدی
permanent deformation
تغییر شکل پایا
permanent flow
بده دایمی
permanent flow
ابدهی دایمی
permanent bar
حرمت موبد
permanent consumption
مصرف دائمی
permanent deformation
تغییر شکل دایمی
permanent store
انباره دائمی
permanent deligate
نماینده دایمی
permanent divorce
طلاق بائن
permanent emplacement
استقرار دایمی
permanent emplacement
موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permanent error
خطای دائمی
permanent error
خطای ماندنی
permanent insane
مجنون دائمی
permanent rank
درجه دایمی
permanent rank
رتبه دایمی
permanent saving
پس انداز دائمی
permanent tooth
دندان دائمی
permanent color
رنگ با ثبات زیاد
permanent color
رنگ دائمی
permanent set
حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
permanent shuttering
قالب ثابت
permanent storage
انباره دائمی
permanent storage
انبارش دائمی
permanent storage
حافظه دائمی
permanent wave
فرششماهه
permanent structures
ساختمانهای دائمی
permanent prohibition
حرمت ابدی
permanent party
جمعی دایمی یکان
permanent insanity
جنون دائم
permanent load
بار دائمی
permanent magnet
مغناطیس پایدار
permanent magnet
اهنربای دائم
permanent magnet
اهنربای همیشگی
permanent magnet
اهنربای دائمی
permanent marriage
نکاح دائم
permanent mold
قالبهائیکه متوالیا" مورداستفاده
permanent mold
قرار می گیرند
permanent oppointment
ماموریت دایمی
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
permanent oppropriation
تدارک دایمی
permanent oppropriation
سیستم اماددایمی یا خودکار
permanent party
پرسنل دایمی
permanent structures
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
He has a good permanent job.
شغل ثابت خوبی دارد
permanent water level
تراز پیوسته اب
permanent change of station
تغییر مکان دایمی
permanent change of station
تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
permanent duty station
محل خدمت دایمی
permanent duty station
پادگان دایمی
permanent magnet steel
فولاد اهنربای دائمی
permanent hardness of water
سختی دایم اب
permanent magnet centering
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet dynamic
بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
permanent magnet focusing
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent mold casting
ریجه
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
semi-permanent hair color
[American]
رنگ مو
permanent magnet moving coil instrument
سنجه ارسنوال
income
عایدی
income
درامد
income
دخل
income
ریزش فهور
income
ورودیه جدیدالورود
his income
هر چه درامد داردخرج میکند
income
مهاجر واردشونده
income
عایدات
income
عواید
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income
جریان
mean income
درامد متوسط
income support
پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
windfall income
درامد باد اورده
wage income
درامدمربوط بکار
current income
درامدیک دوره معین
wage income
درامد بشکل دستمزد
rental income
درامد ناشی از اجاره بها
unearned income
درامد ازمبنایی جز کار
actual income
درامد واقعی
annual income
درامد سالانه
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
income tax
مالیات بر درامد
money income
مزد و حقوق
current income
درامد یک سال مالی
current income
درامد جاری
income tax
مالیات برعایدات
a modest income
درآمدی متوسط
business income
درامد خالص تجارتی
bunched income
درامد خدمات شخصی
unearned income
درامد باد اورده
temporary income
درامد موقتی
taxable income
درامد مشمول مالیات
psychic income
درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
real income
درامد واقعی
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
redistribution of income
توزیع دوباره درامد
relative income
درامد نسبی
income taxes
مالیات برعایدات
income taxes
مالیات بر درامد
supplementary income
درامد تکمیلی
property income
درامد ناشی از املاک ومستغلات
present income
درامد حال
transitory income
درامدموقتی
transitory income
درامد انتقالی
transfer income
درامد انتقالی
total income
درامد کل
psychic income
درامد بی دردسر
the p of income to expenses
نسبت درامدبه هزینه
personal income
درامد شخصی
personal income
درامد سرانه
present income
درامد جاری
stream of income
جریان درامد
deduction from income
کسور درامد
marginal income
درامد نهائی
notional income
درامد فرضی
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
income and expenditure
درامد و هزینه
income analysis
تحلیل درامد
ordinary income
درامد عادی
overseas income
درامد از کشور یا کشورهای خارجی
income velocity
سرعت گردش پول
per capita income
درامد سرانه
income accounts
حساب های درآمد
nonmonetary income
درامد غیر پولی
nominal income
درامد اسمی
labor income
درامدهای کار
national income
درامد ملی
money income
درامد پولی
income effect
تناسب خرید با درامد
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income determination
تعیین درامد
median income
درامد میانی
median income
درامد متوسط
net income
درامد خالص
live up to one's income
به اندازه درامد خود خرج کردن
imputed income
درامد انتسابی
income policy
سیاست مربوط به درامدها
earned income
درامد تحصیل شده
income distribution
توزیع درامد
income leakage
نشت درامد
distribution of income
توزیع درامد
income forgone
درامداز دست رفته
income forgone
درامد صرف نظر شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com