Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
phone book
کتاب راهنمای تلفن
phone book
دفتر حاوی شمارههای تلفن
Other Matches
phone
صوت
to get somebody on the phone
<idiom>
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
phone-in
برنامهایتلویزیونییارادیوییکهمردم باتلفنباآندرتماسهستند
Could I use the phone ?
اجازه هست از تلفن استفاده کنم ؟
phone
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
پاسخ به تماس در تلفن
phone
مجموعه اعداد برای تلفن خاص
phone
اوا
phone
صدا
phone
تلفن تلفن زدن
phone
تلفن کردن
phone
تلفن
head phone
گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره بر روی گوش ثابت میشود
The phone is ringing .
تلفن زنگ می زند
to cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
phone books
دفتر حاوی شمارههای تلفن
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
head phone
گوشی سر
head phone
هدفون
head phone
گوشی بی سیم
phone books
کتاب راهنمای تلفن
pay phone
پرداختتلفن
phone cartridge
پیکاپ گرامافون
cell-phone
تلفنهمراه
Phone Dialer
امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
phone booth
کیوسکتلفنهمگانی
phone call
تماستلفنی
phone tapping
دستگاهشنودتلفن
phone extension
شماره تلفن فرعی
[مخابرات]
head phone
گوشی کلهای بی سیم
cordless phone
گوشی تلفن بی سیم
[مخابرات]
phone box
مخففBox Terlephone
cordless phone
تلفن بی سیم
[مخابرات]
Speaking.
[on the phone]
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
phone sas cut off.
وسط صحبتمان تلفن قطع شد
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
Where can I make a phone call?
از کجا می توانم تلفن کنم؟
to tap
[phone line]
مخفیانه به گفتگوی کسی در خط تلفن گوش کردن
to call on the cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
phone electric wire
سیم گرام
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه تایپ کردن صفحه
[کلید یا تلفن]
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
here is my book
اینست کتاب من
it was a p to another book
مقدمه کتاب دیگربود
book
شماره بازیگرخطاکار
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
درکتاب یادفترثبت کردن
your book
کتاب شما
book
کتاب
book
مجلد دفتر
book
فصل یاقسمتی از کتاب
book value
ارزش دفتری
to book something
چیزی را رزرو کردن
book
دفتر
your book
کتابتان
here is my book
کتاب من اینها
the book is out of p
کتاب تمام شده است
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
you are welcome to my book
بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
book
ثبت کردن
this book is yours
این کتاب مال شما ست
the a of a book
خوانندگان کتابی
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
with out book
برون سند کتابی ازبر
very many book
کتابهای خیلی زیاد
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
book one
جلد نخستین
book one
کتاب نخست
that is my book
کتاب من است
to book something
چیزی را سفارش دادن
that is my book
این
that book
این کتاب
book
رزرو کردن توقیف کردن
by the book
ازروی کتاب
book
بداخلاق
by the book
کتابی
book value
ارزش ثبت شده در دفتر
book value
بهای دفتری
that book
ان کتاب
book plate
برچسب کتاب
to consult a book
از کتاب فال گرفتن
book plates
برچسب کتاب
to bind a book
صحافی کردن یک کتاب
to bring to book
بازخواست کردن از
to consult a book
سرکتاب باز کردن
to bring to book
حساب پس گرفتن
log book
رخداد نامه
log book
رخداد نگاشت
log book
دفتر رخدادهای روزانه
comic book
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic book
کتاب کاریکاتور
the book is print
کتاب برای فروش موجودایت
to e. upon acovnt book
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
to wade through a book
بکندی وزحمت کتابی راخواندن
what is this book worth?
این کتاب چقدر ارزش دارد
white book
کتاب سفید
white book
ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
winter book
تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
woman of the book
کتابیه
tou book
لباس تکواندو
word book
کتاب لغت
year book
سالنامه
to subscribe for a book
پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
Yellow Book
مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
time book
دفتر ثبت ساعات کار
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
to gut a book
جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to gut a book
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
waste book
دفتر باطله
book keeping
حسابداری
[حسابداری]
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
when reading a book
در حال خواندن کتابی
word book
واژه نامه
word book
کتاب لغت
edition
[ed.]
[of a book]
چاپ
[کتابی]
edition
[ed.]
[of a book]
ویرایش
[کتابی]
book a seat
جا رزرو کردن
have one's nose in a book
<idiom>
کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book
<idiom>
دائم سر توی کتاب داشتن
word book
دیکشنری
word book
لغت نامه
word book
فرهنگ لغات
word book
قاموس
People of the Book
پیروان کتاب مقدس
[ دین]
throw the book at
<idiom>
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
cookery book
کتابآشپزی
code book
کتابرمزگشا
book token
کارتخریدکتاب
address book
دفترچه تلفن
spine of the book
تیرهپشتیکتاب
bound book
کتابپربرگ
book of matches
جعبهکبریت
book ends
کتابنگهدار
appointment book
دفترچهقرارملاقاتها
telephone book
راهنمای تلفن
exercise book
کتابتمرین
guest book
دفترچهمیهمانها
pension book
برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
She laid the book aside .
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ?
عنوان این کتاب چیست ؟
rent book
کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
To bind a book.
کتابی را جلد کردن
Please fetch the book.
لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book
کتابقانون
reference book
کتابمرجع
phrase book
لغتنامهمسافرت
You wI'll benefit by this book .
از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
telephone book
دفتر تلفن
i will send him my book
کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
cheque book
دسته چک
cheque book
دفترچه چک
check book
کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
chap book
کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
bring to book
بازخواست کردن از
book review
مقاله درباره کتاب
book review
انتقاد از کتاب
book og kings
سفرملوک :نام یکی ازکتابهای عتیق
book og kings
کتاب پادشاهان
book of reference
کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
book of psalms
مزامیر داود
book of psalms
زبور حضرت داود
book of psalms
زبور داود
class book
کتاب کلاسی
herd book
نسب نامه حیوانی
herd book
نژادنامه برخی جانوران همچون گاو وخوک
he stole my book
کتابم را دزدیدند
he presented me with a book
کتابی بمن پیشکشی کرد
gun book
دفتریادداشت سوابق توپ
gun book
دفترچه خدمت توپ
guide book
راهنمای مسافران
guide book
کتاب راهنما
Green Book
مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
fly book
قوطی مگس ساختگی
field book
دفترچه یادداشت نقشه بردار
day book
دفتر روزنامه
copy book
دفتر کپیه
condition book
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
book of proverbs
کتاب امثال حضرت سلیمان
book of account
دفترحساب
book of account
دفتر روزنامه
blank book
دفترسفید
black book
کتاب سیاه
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
bill book
دفتر بروات
bell book
دفتر ثبت دستورات موتور
bell book
دفتر موتورخانه
account book
دفتر حساب
accession book
فهرست کتب یک کتابخانه که به سایر کتب ضمیمه شود
talking book
صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com