English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
Other Matches
To put someone off the scent. To draw a red herring across the trail. رد گم کردن
scent پی
to scent out بوسیله بوجستجوکردن ویافتن
scent بو
scent عطر
scent ردشکار
scent سراغ سررشته
scent رایحه خوشبویی
scent ادراک
scent بوکشیدن
to put off the scent ازجاده منحرف کردن
to follow up the scent بابوردشکار را گرفتن
to follow up the scent بچیزی پی بردن
to follow up the scent رد چیزیرا گرفتن
to lose scent گم کردن
buring scent بوی تند
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
to put off the scent گمراه کردن
to put off the scent پرت کردن
scent bag نافه
scent gland نافه
scent bottle شیشه عطری
scent bag عنبرچه
scent bottle عطر دان
trail بدنبال حرکت کردن
trail هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
right trail سهم سمت راست توپ
trail دنباله دار بودن
trail دنباله داشتن
trail طفیلی بودن
trail بدنبال کشیدن
off the trail پی گم کرده
off the trail دوراز خط
trail پیشقدم پیشرو
trail اثرپا باقی گذاردن
trail خط ی در امتداد چیزی
trail یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trail راهک
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail هدف را تعقیب کنید
trail دنباله
audit trail رد ممیزی
split trail سهم باز
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
the trail of a meteor دنباله شهاب
condensation trail مسیر انجماد
combat trail مسیررزمی
combat trail مسیر جریان رزم
cross trail جاده عرضی
box trail سهم قوطی شکل
box trail سهم بسته
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
audit trail اثر رسیدگی
audit trail ردممیزی
trail bike موتورسیکلت کوچک سبک برای مسیرهای خارج از جاده
audit trail پیگیری
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
vapour trail ردپروازهواپیمادرآسمان
nature trail مسیرعلامتگذاریشده
vortex trail دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
vapor trail لولههای بخار
trail formation ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
vapor trail مسیر عبور بخار
trail run رانش ازمایشی
trail porty قسمت نظم ارای ستون
deflection component of trail شاخه سمتی معبر حرکت
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
trail-view mirror آینهبغلتریلی
To follow ( trail, chase) someone. پی کسی افتادن
pick up <idiom> اتفاقی
to have one's pick برگزیدن
to have one's pick انتخاب کردن
to pick off چیدن
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
to pick at any one از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick off کندن
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
pick up <idiom> برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
When should I pick you up? کی عقب شما بیایم؟
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
pick up <idiom> دریافت صدای رادیو و...
to pick off یکی یکی باتیرزدن
to pick off تک تک انداختن
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick on <idiom> حرف بد به کسی زدن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
pick out <idiom> انتخاب کردن
to pick up پیدا کردن
to pick up سوارکردن
to pick up برداشتن
to pick up برچیدن
to pick thanks بوسیله سخن چینی
to pick thanks خود شیرینی کردن
pick up <idiom> دریافت کردن
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick out سوا کردن برگزیدن
to pick out جدا کردن
to pick on عیب جویی کردن از
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick کلنگ دو سر
pick عیبجویی کردن
pick خلال گوش
pick ناخنک زدن
pick نوک زدن به برگزیدن
pick خلال دندان بکاربردن
pick باخلال پاک کردن
pick کلنگ زدن و
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
pick کندن
pick at خرده گرفتن بر
pick at بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick چیدن
pick دزدیدن
pick کلنگ
pick زخمه
pick هرنوع الت نوک تیز
pick کلنگ زدن
pick سیستم عامل چند کاربره
pick me up نوشابه مقوی
pick-me-up نوشابه مقوی
pick-up کندن
pick خلال دندان
pick مضراب
pick off چیدن
pick up برچیدن
pick over برگزیدن
pick که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick up برداشتن
pick up سوار کردن مسافر
pick up بدست اوردن
pick up کندن منظم کردن
pick up اشنا شدن
pick چند کاره
pick up یارگیری
pick over چیدن
pick out انتخاب کردن دریافتن
pick off رد شدن از راننده دیگر
pick بازکردن
pick کلنگ
pick off یکی یکی با تیر زدن
pick out جدا کردن
pick-up پیک اپ
pick up health بهبود یافتن
pick-ups کندن
pick-up artist مشتاق زن
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
pick-up artist مرد زن پرست
pick-up artist زن دنبال کن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
pick wickian روشن بین
pick-ups پیک اپ
pick-up artist مردلاس زن
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
Don't pick on me. سر به سر من نگذار.
ear pick گوش پاک کن
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pick a back برپشت
pick's syndrome بیماری پیک
to pick rags کهنه برچینی کردن
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
magnetic pick up پیک اپ مغناطیسی
to pick to piece پاره پاره کردن
pick and roll ایجاد سد و چرخش
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick up oneself خود را نگه داشتن
to pick a hole in سوراخ کردن
to pick a hole in سوراخ کندن در
to pick a hole in عیبجویی کردن از
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
pick of the basket گل سرسبد
pick and steal ناخنک زدن
pick to pieces پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
pick a back بردوش
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
tooth pick خلال دندان دندان کاو
pick's syndrome نشانگان پیک
pick up and delivery بارگیری و تحویل
Afro pick شانه مخصوص فر
pick up the pieces زمین را شکستی اردهاراریختی
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
pick-up arm دستهبلندشونده
pick-me-ups نوشابه مقوی
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
ice pick چکش یخ شکن
ice pick یخ خرد کن
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com