English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
pick-up artist مردلاس زن
pick-up artist زن دنبال کن
pick-up artist مشتاق زن
pick-up artist مرد زن پرست
Other Matches
artist هنرور
artist هنرمند
artist هنرپیشه صنعتگر
artist نقاش و هنرمند موسیقیدان
pavement artist نقاشیکهدرپیادهروباگچرنگینقاشیمیکشدتامردم بهاوپولدهند
commercial artist فردیکهکارتبلیغاتیمیکند
computer artist هنرمند کامپیوتر
rip-off artist کلاهبردار [گوشبر]
martial artist جودوکار
pickup artist مشتاق زن
pickup artist مردلاس زن
pickup artist زن دنبال کن
pickup artist مرد زن پرست
cheap shot artist بازیگر خشن بصورت عمد
artist's workshop studio کارگاه هنری
to pick out سوا کردن برگزیدن
pick up سوار کردن مسافر
to pick on عیب جویی کردن از
pick up برداشتن
to pick thanks خود شیرینی کردن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
pick up یارگیری
pick up بدست اوردن
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
to have one's pick برگزیدن
to have one's pick انتخاب کردن
to pick up پیدا کردن
pick up اشنا شدن
to pick off چیدن
to pick off کندن
to pick off یکی یکی باتیرزدن
to pick off تک تک انداختن
to pick at any one از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
pick up کندن منظم کردن
to pick out جدا کردن
to pick thanks بوسیله سخن چینی
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
pick up <idiom> برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
When should I pick you up? کی عقب شما بیایم؟
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick out <idiom> انتخاب کردن
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
pick up <idiom> دریافت صدای رادیو و...
pick up <idiom> اتفاقی
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
to pick up برچیدن
to pick up برداشتن
to pick up سوارکردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick on <idiom> حرف بد به کسی زدن
pick up <idiom> دریافت کردن
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick-me-up نوشابه مقوی
pick مضراب
pick زخمه
pick کلنگ
pick دزدیدن
pick عیبجویی کردن
pick ناخنک زدن
pick بازکردن
pick نوک زدن به برگزیدن
pick خلال دندان بکاربردن
pick at بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick خلال دندان
pick خلال گوش
pick me up نوشابه مقوی
pick که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick کلنگ زدن
pick کلنگ دو سر
pick سیستم عامل چند کاربره
pick هرنوع الت نوک تیز
pick باخلال پاک کردن
pick-up کندن
pick out انتخاب کردن دریافتن
pick out جدا کردن
pick چند کاره
pick over برگزیدن
pick-up پیک اپ
pick at خرده گرفتن بر
pick up برچیدن
pick کلنگ
pick over چیدن
pick چیدن
pick کندن
pick off رد شدن از راننده دیگر
pick off چیدن
pick کلنگ زدن و
pick off یکی یکی با تیر زدن
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
pick-ups پیک اپ
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick-ups کندن
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Don't pick on me. سر به سر من نگذار.
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
pick of the basket گل سرسبد
pick wickian روشن بین
pick and steal ناخنک زدن
pick and roll ایجاد سد و چرخش
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pick a back برپشت
pick a back بردوش
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
to pick a hole in عیبجویی کردن از
to pick a hole in سوراخ کردن
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pick to pieces پاره پاره کردن
pick up and delivery بارگیری و تحویل
pick up oneself خود را نگه داشتن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up the pieces زمین را شکستی اردهاراریختی
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian ساده بی تکلف
pick's disease بیماری پیک
pick's syndrome نشانگان پیک
pick's syndrome بیماری پیک
magnetic pick up پیک اپ مغناطیسی
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
tooth pick خلال دندان دندان کاو
Afro pick شانه مخصوص فر
pick-up arm دستهبلندشونده
ear pick گوش پاک کن
pick-me-ups نوشابه مقوی
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to pick a hole in سوراخ کندن در
ice pick یخ خرد کن
to pick rags کهنه برچینی کردن
pick up health بهبود یافتن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
ice pick چکش یخ شکن
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
To pick flowers(fruit). گل ؟(میوه ) چیدن
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com