English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
Other Matches
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
pickup بهبودی یافتن
pickup هرچیز انتخاب شده اشنایی تصادفی
pickup تجدید فعالیت چیدن
pickup انتخاب رشد
pickup دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون
pickup پیکاپ
pickup سوارکردن گرفتن
pickup ترقی
pickup برداشتن
pickup بلندکردن
phonograph pickup پیکاپ گرامافون
bass pickup پیکاپباس
leg pickup کنده کشی
pickup man اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
midrange pickup انگشتزنباسرعتمیانی
pickup message پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
pickup reel نوار گردان خالی برای قرار دادن نوار در آن از طرف پر آن
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
pickup field محوطه سوار شدن درهواپیما
magnetic pickup پیکاپ مغناطیسی
piezoelectric pickup پیکاپ بلورین
pickup field زمین باز بدون مانعی که هواپیما میتواند در ان فروداید
treble pickup زهسهبرابر
pickup truck وانتپیکان
pickup selector انتخابگرزه
pickup cylinder سیلندرلندشو
phono pickup پیکاپ گرامافون
pickup artist مشتاق زن
pickup artist مرد زن پرست
pickup artist زن دنبال کن
pickup artist مردلاس زن
pickup tube دوربین تلویزیونی
crystal pickup پیکاپ بلورین
crystal pickup پیک اپ کریستالی
reluctance pickup پیکاپ مغناطیسی
variable reluctance pickup پیکاپ مغناطیسی
near leg pickup and turnover نوعی کنده رو
near leg pickup and turnover گرفتن یک پا وپس گردن و پیچاندن
head control and ankle pickup بزکش
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
near leg pickup and leg block زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point درصد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point مرکز راس حد
near point نقطه نزدیک
point out <idiom> توضیح دادن
the point is اصل مطلب این است
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point محل شروع چیزی
point نشان میدهد
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point پوینت
to come to a point بنوک رسیدن
point نقط ه
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
try for point تلاش برای کسب امتیاز
in point مناسب
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
in point بجا
in point در خور
to come to a point باریک شدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
far point برد بینایی
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
The point is that… چیزی که هست
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point four اصل چهار
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point نمره درس پوان
on the point of going در شرف رفتن
to point to something به چیزی اشاره کردن
point هدف
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
point مسیر
point مرحله قله
point پایان
point تیزکردن
point گوشه دارکردن
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
point ماده اصل
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
to point to something به چیزی متوجه کردن
not to point بیرون از موضوع
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point نوک
not to point پرت بیجا
not to the point خارج از موضوع
point سر
point محل یا موقعیت
point نقطه
point نکته
point نوکدار کردن
point محل
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point نقطه نوک
point باریک کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point مقصود
point محل مرکز
point جهت مرحله
point حد
point نقطه گذاری کردن
point دماغه
point هدف گیری کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point امتیاز
point اشاره کردن
point خاطر نشان کردن
point نوک گذاشتن
point راس
point رسد نوک
point of weld نقطه جوش
point of support تکیه گاه
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point operation عمل نقطهای
symmetry point نقطه تقارن
point of symmetry نقطه تقارن
point of impact نقطه اصابت
point of intersection نقطه بهم رسید
point of inflexion نقطه عطف
point of intersection نقطه تقاطع
point of intersection نقطه تلاقی
point of loading نقطه بارگیری
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of inflection نقطه عطف
point of regard نقطه دید
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of support نقطه اتکا
point particle ذره نقطهای
point plotting رسم نقطه
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
radix point ممیز
radix point نقطه مبنا
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
objective point سمت مورد توجه
objective point مقصد
point protector سرمداد
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale مقیاس امتیازی
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
quiescent point نقطه استراحت
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
point of sight نقطه دید
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact تماس نقطهای
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point d'appui پایه
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
pin point تعیین دقیق نقاط
percentile point نقطه صدکی
penetration point درجه نفوذ
point bland نزدیک به دهانه لوله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com