English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English Persian
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
Other Matches
helmet خود
helmet ماسک محافظ
helmet کلاهک
helmet کلاه اهنی
helmet کلاه ایمنی اتش نشانها وکارگران
helmet کلاه خود
helmet liner کلاه کاسک
helmet liner کلاه فیبری
cycling helmet کلاهدوچرخهسواری
helmet lamp لامپرویکلاه
combat helmet کلاه ایمنی جنگی [ارتش]
helmet liner استرکلاه اهنی یا کلاه خود
batter's helmet کلاهشیبدار
fireman's helmet کلاهآتشنشانی
steel helmet کلاه خود اهنی
steel helmet کلاه اهنی
pile-up تصادف چند ماشین
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile خامه فرش
pile کرک
to pile it on اغراق گفتن
pile پیل
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up تراکم کار
pile ستون
pile توده
pile پیل اتمی
pile پرزقالی وغیره
pile اندوختن
pile توده کردن کومه کردن
pile سد موج شکن
pile ستون پل
pile خواب پارچه
pile ستون ستون لنگرگاه
pile پارچه خزنما
pile یک تارموی
pile مقدار زیاد کرک
pile کومه
pile کپه
pile شمع
pile تیرپایه
pile نوک تیر
pile دستک
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to make a pile پول بسیار اندوختن
silk pile خامه ابریشمی
timber pile پایه چوبی
storage pile انبار مصالح در کارگاه
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
shoe of a pile نوک شمع
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
screw pile شمع پیچی
sand pile توده شن
to pile arms چاتمه زدن
silk pile پرز ابریشمی
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
make a pile <idiom> بار خود را بستن
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
bale of pile عدل خامه
bale of pile عدل کرک
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
pile-ups تراکم کار
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups تصادف چند ماشین
uranium pile مشعل هسته اتمی
uranium pile مشعل اورانیومی
sand pile توده ماسه
pile planking دیوار سپر فولادی
atomic pile واکنشگاه اتمی
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
friction pile شمع مالشی
friction pile شمع اصطکاکی
head of a pile سر شمع
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
nuclear pile پیل هستهای
pile bent پایه
pile bent خرک
foundation pile تیر فونداسیون
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
bored pile شمع درجا
concrete pile پایه بتونی
concrete pile شمع بتنی
cross or pile شیر یا خط
driven pile شمع کوبیده
dry pile پیل خشک
dry pile باطری قلمی
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap کلاهک شمع
pile driver تیرکوب
pile head قسمت فوقانی شمع
pile hammer چکش شمع کوب
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile plank سپر
pile foundation فونداسیون ستون
pile planking سپرکوبی
pile foundation شالوده شمعی
pile foundation شمع پی
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver شمعکوب
pile head سر شمع
pile driving شمعکوبی کردن
raking pile شمع پشتبند
pile dwelling ابسرا
pile engine شمعکوب
double-pile house خانه دو خوابه
carbon pile regulator نافم کربنی
steam pile driver دنگ بخاری
steam pile driver شمعکوب بخاری
end bearing pile شمع نوک تیز
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com