English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (8 milliseconds)
English Persian
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
Other Matches
curves کم کم منحرف شدن
curves خمیدن
curves چیز کج
curves خم
curves خط منحنی
curves خط خمیده
curves انحناء
curves پیچ
curves منحنی خم
curves منحنی
curves منحنی نمودار بالیستیکی
curves خط منحنی منحنی مسیر
survivor curves منحنی باززیستی اقلام پس ازاتمام عمر قانونی یا مدت معین
overlapping curves منحنیهای همپوش
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
family of curves دسته توابع [ریاضی]
survivor curves منحنی عمر اقلام انبارشده
planck curves منحنیهای پلانک
characteristic curves منحنیهای مشخصه
decay curves منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
indifference curves منحنیهای بی تفاوتی
black body curves منحنیهای جسم سیاه
overlap of distillat curves رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
pitch ته مانده تقطیر
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
to pitch in جدادست بکارشدن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch upon انتخاب کردن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
pitch into به خوراک حمله کردن
pitch پرتاب کردن
pitch دانگ صدا
pitch جای شیب پلکان
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch زیروبمی صدا
pitch تفاله قطران
pitch زفت
pitch سرازیری
pitch اوج پرواز اوج
pitch استقرار
pitch درجه
pitch استوارکردن
pitch گام
pitch زیر و بمی
pitch توپ را زدن
pitch تن صدا
pitch خیمه زدن
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch نصب کردن
pitch چادرزدن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch پرتاب
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch گام سیم پیچی
pitch قیر اندودکردن
pitch قطران
pitch نواک
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch زمین بازی
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch میل
pitch قیر
pitch شیب
pitch-and-toss شیر یا خط
pitch resin لبان شامی
pitch pine شجرالقطران
pitch pine کاج قیری
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch of spiral پای پیچ
pitch of poles گام قطبها
pitch of arch خیز طاق
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch of arch خیز قوس
pitch diameter قطر پهلو
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
track pitch فاصله شیار
pitch a tent <idiom> چادرزدن
tooth pitch گام شیار
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
tooth pitch گام دندانه
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
winding pitch گام سیم پیچی
to pitch on one's head از سر پرت شدن
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
track pitch گام شیار درجه شیار
theoretical pitch گام تئوریک
pitch wheel چرخکوککردن
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
standard pitch گام استاندارد
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
reverse pitch گام معکوس
To pitch a tent. چادر زدن
pole pitch گام قطب
pitch diameter قطر جناح
pitch diameter قطر گام
pitch black خیلی سیاه
diameter pitch قطر گام
diametral pitch گام قطری
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch درجه نقطه
effective pitch گام موثر
feed pitch گام پیش بری
feathering pitch گام فدر
fractional pitch گام کسری
cyclic pitch گام دورانی
coil pitch گام پیچک
pitch black قیرگون
pitch-black قیرگون
pitch-black خیلی سیاه
absolute pitch زیر و بمی مطلق
back pitch گام خور پیچک
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch pica
character pitch type elite
full pitch گام پر
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
pitch cap کلاه زفت
pitch dark سیاه
pitch and toss بازی بیخ دیواری
pitch dark قیرگون
pitch circle دایره گام
pitch coal ذغال سنگ قیری
pitch control کنترل گام ملخ
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
geometric pitch گام هندسی
grid pitch گام شبکه
mineral pitch اسفالت
mineral pitch قیر معدنی
pitch dark تاریک
nominal pitch گام اسمی
pitch a yarn قصه گفتن
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
pitch of armature winding گام پیچک
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
tough pitch copper مس چقرمه
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com