English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
pitch of poles گام قطبها
Other Matches
poles تیردارکردن
poles قطب باطری
poles شمع
poles دستک
poles نیزه پرش با نیزه
poles چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
poles دکل
poles میله پرچم
poles پایه
poles تیر
poles قطب دار کردن
poles تیر چراغ برق
poles دسته بلند چیزی
poles با تیر یا دیرک محکم کردن
poles لهستانی
poles نیش ماگنترون
1 and 2 are poles apart. <idiom> ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
poles قطب
They are poles apart. یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
like poles قطبهای همنام
poles of the universe قطبهای اسمانی
under bare poles با دکل خالی بی بادبان
poles of the universe قطبهای عالم
totem poles تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
magnetic poles قطبهای مغناطیسی
lance poles پایه نیزهای سیم کشی
celectial poles قطبهای اسمانی
celectial poles قطبهای عالم
geographical poles قطبهای جغرافیایی
geomagnetic poles قطبهای ژئومگنتیکی
lance poles پایههای سیم کشی
growth poles قطبهای رشد
pitch upon انتخاب کردن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
to pitch in جدادست بکارشدن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
pitch into به خوراک حمله کردن
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch زیر و بمی
pitch استوارکردن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch ته مانده تقطیر
pitch نصب کردن
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch تفاله قطران
pitch پرتاب
pitch چادرزدن
pitch اوج پرواز اوج
pitch سرازیری
pitch زیروبمی صدا
pitch تن صدا
pitch خیمه زدن
pitch پرتاب کردن
pitch دانگ صدا
pitch جای شیب پلکان
pitch درجه
pitch گام
pitch توپ را زدن
pitch قیر
pitch استقرار
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch گام سیم پیچی
pitch قیر اندودکردن
pitch قطران
pitch نواک
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch زمین بازی
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch شیب
pitch میل
pitch زفت
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch diameter قطر پهلو
pitch diameter قطر جناح
pitch of arch خیز طاق
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch resin لبان شامی
pitch pine شجرالقطران
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch pine کاج قیری
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch diameter قطر گام
pitch of arch خیز قوس
pitch of spiral پای پیچ
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
track pitch گام شیار درجه شیار
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
winding pitch گام سیم پیچی
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
pitch wheel چرخکوککردن
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
To pitch a tent. چادر زدن
pitch a tent <idiom> چادرزدن
pitch-and-toss شیر یا خط
track pitch فاصله شیار
tooth pitch گام شیار
pole pitch گام قطب
reverse pitch گام معکوس
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
standard pitch گام استاندارد
theoretical pitch گام تئوریک
cyclic pitch گام دورانی
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
tooth pitch گام دندانه
pitch dark سیاه
back pitch گام خور پیچک
diametral pitch گام قطری
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch درجه نقطه
effective pitch گام موثر
pitch black خیلی سیاه
feed pitch گام پیش بری
feathering pitch گام فدر
fractional pitch گام کسری
diameter pitch قطر گام
pitch-black قیرگون
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch pica
character pitch type elite
pitch black قیرگون
coil pitch گام پیچک
absolute pitch زیر و بمی مطلق
pitch-black خیلی سیاه
full pitch گام پر
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
pitch cap کلاه زفت
pitch circle دایره گام
pitch coal ذغال سنگ قیری
pitch control کنترل گام ملخ
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch dark تاریک
pitch and toss بازی بیخ دیواری
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
geometric pitch گام هندسی
grid pitch گام شبکه
mineral pitch اسفالت
mineral pitch قیر معدنی
nominal pitch گام اسمی
pitch a yarn قصه گفتن
pitch dark قیرگون
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
tough pitch copper مس چقرمه
pitch of armature winding گام پیچک
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com