Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (7 milliseconds)
English
Persian
pitch-and-toss
شیر یا خط
Other Matches
pitch and toss
بازی بیخ دیواری
pitch and toss
نوعی بازی شیر یاخط
to toss up
زود درست کردن
to toss up
شیر یاخط کردن
to toss off
زود انجام دادن
to toss off
سر کشیدن
toss-up
مسئله مشکوک
toss
شیر یا خط اول بازی
toss
ضربه بلند
toss
تلاطم
toss
دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
toss
پرت کردن انداختن
toss
بالا انداختن
toss-up
شیریاخط
toss up
شیریا خط
toss up
مسئله مشکوک
toss off
<idiom>
حاضر جواب
toss out
<idiom>
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
toss off
<idiom>
یک نفس نوشیدن
toss
پرتاب
full toss
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
automatic toss
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
to toss a coin
شیر یا خط کردن
to toss oars
باپاروسلام دادن
to win the toss
شرط شیررایاخط رابردن
To toss up a coin .
شیر یا خط کردن ( با سکه )
toss bombing
نوعی روش بمباران که در ان هواپیما در حال صعود بمب را پرتاب میکند
toss your oars
پارو بالا
toss ball against a wall
تمرین ابشار با دیوار
to not give a toss about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
To toss and turn. To roll over.
از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
toss a coin for choice of service of cou
شیریاخط اول بازی جهت تعیین سرویس والیبال
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
pitch in
<idiom>
به چیزی پول یا کمک دادن
pitch in
شروع به خوردن غذاکردن
pitch into
به خوراک حمله کردن
pitch upon
انتخاب کردن
to pitch in
جدادست بکارشدن
to pitch upon something
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch in
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch
زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch
خیمه زدن
pitch
تن صدا
pitch
زیر و بمی
pitch
پرتاب کردن
pitch
درجه
pitch
گام
pitch
توپ را زدن
pitch
چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch
ته مانده تقطیر
pitch
تفاله قطران
pitch
طول طناب کوهنوردی
pitch
بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch
زمین بازی
pitch
شیب
pitch
میل
pitch
زفت
pitch
گام سیم پیچی
pitch
قیر اندودکردن
pitch
چادرزدن
pitch
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch
استوارکردن
pitch
جای شیب پلکان
pitch
قطران
pitch
سرازیری
pitch
اوج پرواز اوج
pitch
استقرار
pitch
ضربت باچوگان نصب
pitch
قیر
pitch
نواک
pitch
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch
بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch
دانگ صدا
pitch
نصب کردن
pitch
پرتاب
pitch
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch
خیمه زدن برپاکردن
pitch
زیروبمی صدا
pole pitch
گام قطب
pitch of spiral
پای پیچ
pitch pine
کاج قیری
standard pitch
گام استاندارد
pitch pine
شجرالقطران
rivet pitch
فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
pitch speed
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
reverse pitch
گام معکوس
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
pitch setting
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch resin
لبان شامی
theoretical pitch
گام تئوریک
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
pitch wheel
چرخکوککردن
winding pitch
گام سیم پیچی
grid pitch
گام شبکه
track pitch
فاصله شیار
pitch a tent
<idiom>
چادرزدن
To pitch a tent.
چادر زدن
tooth pitch
گام شیار
tooth pitch
گام دندانه
perfect pitch
رجوع شود به pitch absolute
variable pitch
جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
track pitch
گام شیار درجه شیار
fever pitch
فوقالعادههیجانانگیز
pitch of poles
گام قطبها
pitch black
خیلی سیاه
dot pitch
فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch
درجه نقطه
effective pitch
گام موثر
feed pitch
گام پیش بری
feathering pitch
گام فدر
fractional pitch
گام کسری
full pitch
گام پر
full pitch
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
geometric pitch
گام هندسی
mineral pitch
اسفالت
diametral pitch
گام قطری
diameter pitch
قطر گام
pitch-black
قیرگون
pitch-black
خیلی سیاه
absolute pitch
زیر و بمی مطلق
back pitch
گام خور پیچک
character pitch
تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch
pica
character pitch
type elite
coil pitch
گام پیچک
pitch black
قیرگون
cyclic pitch
گام دورانی
mineral pitch
قیر معدنی
pitch dark
قیرگون
pitch dark
سیاه
pitch diameter
قطر گام
pitch diameter
قطر جناح
pitch diameter
قطر پهلو
base pitch
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch macadam
سنگریزه قیر
pitch of arch
خیز قوس
pitch of arch
خیز طاق
pitch dark
تاریک
pitch curves
تلاقی سطوح طرفین دندانه
nominal pitch
گام اسمی
pitch a yarn
قصه گفتن
pitch altitude
زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch cap
کلاه زفت
pitch circle
دایره گام
pitch coal
ذغال سنگ قیری
pitch control
کنترل گام ملخ
pitch control
کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
coal tar pitch
قیر ذغال سنگ
straight run pitch
تفاله اولین تقطیر
cyclic pitch control
کنترل گام دورانی
collective pitch control
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
adjustable pitch propeller
ملخ با گام قابل کنترل
controllable pitch propeller
ملخ با گام قابل کنترل
fixed pitch propeller
ملخ با گام ثابت
tough pitch copper
مس چقرمه
coal tar pitch
قیر قطران ذغال سنگ
pitch of armature winding
گام پیچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com