Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 185 (9 milliseconds)
English	Persian
plain dress	لباس غیر نظامی
Search result with all words
Plain food (dress).	غذا ( لباس ) ساده
Other Matches
Full dress. Formal dress.	لباس رسمی
plain	لباس غیرنظامی
plain	غیر رسمی جلگه
plain	میدان
plain	ساده پوست کنده
plain	تخت
plain	دشت
plain	پهن
plain	مسطح
plain	هموار
plain	صاف برابر
plain	واضح
plain	اشکار
plain	رک وساده
plain	شکوه
plain	ساده
plain	جلگه
plain	دشت هامون
plain	میدان یا محوطه جنگ
plain	شکوه کردن
plain	بدقیافه
plain coordinates	مختصات مسطحه
plain concrete	بتن غیرمسلح
plain dealing	راست
plain dealing	بازی
plain dealing	سودای درست
plain bearing	یاتاقان ساچمهای
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
plain dealing	درست
plain concrete	بتن بدون ارماتور
plain concrete	بتن معمولی
plain component	متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
plain pole	پایهمسطح
plain bearing	یاتاقان تخت
in plain english	پوست کنده
in plain english	به انگلیسی ساده
flood plain	دشت سیلابی
plain washer	واشر تخت
flat plain	دشت هموار
plain vertical	سطح افق
plain dealing	بیرپا
plain flap	فلپ ساده
plain spoken	رک گو
plain text	پیام کشف
plain text	متن کشف
plain text	متن واضح و اشکار
plain vertical	خط افق
plain weave	بافت ساده
plain weave	پارچه ساده بافت
strand plain	کران دشت
plain spoken	بی پرده
plain spoken	یر راست
plain spoken	رک
plain flap	فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
plain grinder	دستگاه چرخ سمباده مدور
plain hearted	ساده دل
plain hearted	بی تزویر
plain paper	کاغذ ساده
plain paper	کاغذ بی نقش
plain rib	تیغه ساده
plain sailing	پیشرفت بدون مانع
abyssal plain	جلگهژرف
plain chocolate	شکلاتخالص
plain coordinates	مختصات افقی
plain-clothes	ساده پوش
plain-clothes	غیر نظامی پوش
plain weave	بافت حصیری
plain design	طرح بدون نقش و نگاره
plain design	طرح کف ساده
plain speaking	رک گویی
plain flour	آردخالص
as plain as a pikestaff <idiom>	مثل شیربرنج [قیافه]
plain clothes	غیر نظامی پوش
plain clothes	ساده پوش
plain weave	بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
outwash plain	آبشستهشدهبینمک
dress	پوشاندن
to dress up	خودرا اراستن
dress	مزین کردن
dress	لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress	پیراستن
dress	ترتیب دادن
dress	اهار زدن مستقیم کردن
dress	درست کردن لباس
to dress up	لباس پوشیدن
dress	لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
to [get] dress [ed]	جامه پوشیدن
in the f. of her dress	لای لباسش
dress down	سخت ملامت کردن
dress down	ملامت سخت
she is too p about her dress	زیاد درلباس دقت می گیرد
to dress down	سرزنش کردن
to dress down	تادیب کردن
to dress out or up	بالباس اراستن
dress	لباس پوشیدن
dress up <idiom>	بهترین لباس خود را پوشیدن
dress	جامه بتن کردن
dress	بستن
plain gypsum lath	[توفان سنگ و گچ مسطح]
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
balanced plain weave	بافت ساده یک رو یک زیر
regular weave [plain]	بافت معمولی و ساده
plain milling cutter	دستگاه فرز غلطکی
This is plain highway robbery .	این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
plain carbon steel	فولاد کربن غیرالیاژی
plain clothes man	کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
balanced plain weave	گلیم باف فرش
dress with bustle	لباسپرچین
coat dress	روپوش
tunic dress	بلوزبلندودامن
trapeze dress	پیراهنازبالاکلوش
dress with crinoline	لباسپفی
This dress is quite the thing.	این لباس چیز حسابی است
This dress suits me .	این لباس به من میاید.
types of dress	انواعپیراهن
wrapover dress	پیراهنیقهچپ
wrapover dress	راست
morning dress	جامهی رسمی صبحگاهی
to dress [salad]	چاشنی زدن [آرایش دادن ] [سالاد]
dress with panniers	لباستوری
house dress	لباسخانه
to dress [food]	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
She looks pathetic in that dress .	این لباس به تنش گریه می کند
polo dress	پیراهنیقهمردانه
princess dress	پیراهنپرنسسی
sheath dress	پیراهنیکسره
to fit a dress on somebody	جامه ای را برای کسی اندازه کردن
shirtwaist dress	پیراهنکمردار
T-shirt dress	تیشرت
window dress	بنمایش گذاشتن
window dress	پشت ویترین گذاشتن
dress rehearsal	اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress shirts	پیراهن لباس رسمی
battle dress	نیم تنه جنگی
battle dress	لباس ضدگلوله
battle dress	جلیقه جنگی
canonical dress	لباس رسمی روحانیون
dress coat	جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
dress goods	قماشهای زنانه
dress guard	اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
dress improver	لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
dress shirts	پیراهن عصر مردانه
dress shirts	پیراهن سفید مردانه
dress rehearsals	اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
full dress	بالباس تمام رسمی
full dress	لباس سلام
fancy dress	لباس بالماسکه
fancy dress	بالماسکه
dress circle	صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
dress shirt	پیراهن سفید مردانه
dress shirt	پیراهن عصر مردانه
dress shirt	پیراهن لباس رسمی
dress making	زنانه دوزی
dress ship	پرچم جشن را افراشتن
proper dress	جامه زیبا
proper dress	جامه شایسته
monkhood dress	راهبان
night dress	جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
print dress	لباس چیتی
evening dress	لباس ویژه شام یامهمانی شب
evining dress	لباس شب
print dress	جامه چیت
rational dress	نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
hog dress	بریدن گلوی شکار
head dress	لچک ارایش سر یا مو
top dress	ازرو کود دادن
dress suit	لباس رسمی شب
to panel a dress	جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
dress uniform	لباس رسمی نظامی
dress uniform	انیفرم رسمی
fatigue dress	جامه بیگاری
head dress	روسری
head dress	پوشاک سر
monkhood dress	جامه
plain carbon tool steel	فولاد ابزار غیرالیاژی
to dress a salad with mayonnaise	مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
to top dress the eart	کود روی خاک پاشیدن
drop waist dress	پیراهنازکمرکلوش
You really look like a million bucks in that dress.	در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) .	خیاط لباسم راخراب کرد
Clinging clothes. Tight-fitting dress.	لباس چسب تن
to dress [put on your clothes or particular clothes]	لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com