Dictiornary-Farsi | plain speaking | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 118 (7 milliseconds)

English	Persian
plain speaking	رک گویی


Other Matches

he kept on speaking	هی حرف
speaking	حرف زن
speaking	سخنگو
speaking	سخنرانی
he kept on speaking	پیوسته سخن میگفت
he kept on speaking	زد
roughly speaking	قطع نظراز جزئیات
roughly speaking	تقریبا بدون رعایت دقت
speaking circuit	مدار تلفن
speaking tube	لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
Speaking. [on the phone]	[من] پشت تلفن صحبت می کنم.
evil speaking	بدگوئی
evil speaking	افترا
english speaking	انگلیسی زبان
briefly speaking	مختصر کنیم
briefly speaking	بطور خلاصه
speaking with prosecutor	توافق باشاکی
speaking with prosecutor	در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
We are not on speaking terms .	با هم قهر هستیم
automatic speaking	ناهشیارگویی
we are not on speaking terms	با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
technically speaking	از لحاظ فنی
strictly speaking	حسابیش رابخواهیم
strictly speaking	دقیق شویم
strictly speaking	اگر بخواهیم
The English speaking-countries.	کشورهای انگلیسی زبان
english speaking people	مردم یا ملل انگلیسی زبان
To tell you the truth. Frankly speaking.	راستش رابخواهی
The English - speaking world.	دنیای انگلیسی زبان
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس سهام
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس اوراق بهادار
plain	میدان
plain	ساده
plain	جلگه
plain	دشت هامون
plain	میدان یا محوطه جنگ
plain	بدقیافه
plain	شکوه
plain	شکوه کردن
plain	دشت
plain	لباس غیرنظامی
plain	غیر رسمی جلگه
plain	رک وساده
plain	اشکار
plain	پهن
plain	تخت
plain	ساده پوست کنده
plain	واضح
plain	هموار
plain	مسطح
plain	صاف برابر
plain vertical	خط افق
plain weave	بافت حصیری
plain weave	بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
plain vertical	سطح افق
plain flour	آردخالص
plain weave	بافت ساده
plain weave	پارچه ساده بافت
plain hearted	ساده دل
strand plain	کران دشت
plain-clothes	غیر نظامی پوش
plain chocolate	شکلاتخالص
plain pole	پایهمسطح
outwash plain	آبشستهشدهبینمک
abyssal plain	جلگهژرف
plain dealing	سودای درست
as plain as a pikestaff <idiom>	مثل شیربرنج [قیافه]
plain design	طرح کف ساده
plain design	طرح بدون نقش و نگاره
plain text	متن واضح و اشکار
plain text	متن کشف
plain-clothes	ساده پوش
plain coordinates	مختصات مسطحه
plain coordinates	مختصات افقی
plain concrete	بتن غیرمسلح
plain concrete	بتن بدون ارماتور
plain concrete	بتن معمولی
plain component	متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
plain bearing	یاتاقان ساچمهای
plain bearing	یاتاقان تخت
in plain english	پوست کنده
in plain english	به انگلیسی ساده
plain spoken	بی پرده
flood plain	دشت سیلابی
plain washer	واشر تخت
flat plain	دشت هموار
plain clothes	ساده پوش
plain clothes	غیر نظامی پوش
plain dealing	راست
plain dealing	بازی
plain hearted	بی تزویر
plain paper	کاغذ ساده
plain paper	کاغذ بی نقش
plain rib	تیغه ساده
plain sailing	پیشرفت بدون مانع
plain spoken	رک
plain spoken	یر راست
plain spoken	رک گو
plain text	پیام کشف
plain grinder	دستگاه چرخ سمباده مدور
plain dealing	بیرپا
plain dealing	درست
plain dress	لباس غیر نظامی
plain flap	فلپ ساده
plain flap	فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
plain milling cutter	دستگاه فرز غلطکی
regular weave [plain]	بافت معمولی و ساده
plain gypsum lath	[توفان سنگ و گچ مسطح]
This is plain highway robbery .	این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
balanced plain weave	بافت ساده یک رو یک زیر
balanced plain weave	گلیم باف فرش
Plain food (dress).	غذا ( لباس ) ساده
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
plain clothes man	کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
plain carbon steel	فولاد کربن غیرالیاژی
plain carbon tool steel	فولاد ابزار غیرالیاژی