Dictiornary-Farsi | plant food | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
plant food	غذای گیاهی
plant food	غذای گیاه


Other Matches

I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday .	از دوشنبه لب به غذانزده ام
Do you want some more food ?	بازهم غذا می خواهی ؟
Have you had enough (food)	سیر شدی ؟
Please help yourself ( with the food ) .	لطفا" برای خودتان غذا بکشید
food	طعام
food	قوت
food	غذا
food	خوراک
the garden provides food	باغ غذا
the garden provides food	باغ خوراک تهیه میکند
junk food	گنده خوراک
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
staple food	مواد غذائی ضروری
preparation of food	تهیه خوراک
food pyramid	هرم غذایی
the garden provides food	میدهد
to be food for fishes	غرق شدن
junk food	غذای ناسالم
health food	غذای سالم
health food	خوراک بهداشتی
food stamps	تمبر خوراک
food stamp	تمبر خوراک
fast food	تند خوراک تندکار
convenience food	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food	خوراک پیش پخته
to spit out food	بیرون دادن غذا
to spit out food	تف کردن غذا
to be food for worms	مردن
frugal food	حاضری
different kinds of food	غذاهای جوربه جور
frugal food	خوراک ساده
food production	تولید غذا
food preference	پسند غذایی
food for powder	تیر خوردنی
food for powder	کشته شدنی
food freezer	فریزر
food freezer	یخچال فریزر
food gathering	خوراک اوری
food industries	صنایع غذایی
food packet	جیره بسته بندی شده
food program	برنامه غذایی
food deprivation	محرومیت غذایی
food container	فرف غذای قابل حمل
food web	شبکه غذایی
food tide	طغیان اب
food packet	بسته غذایی
food tide	سیل
food science	علم غذا
food rationing	جیره بندی مواد غذائی
food program	رژیم تغذیه
food chemistry	شیمی غذا
food container	فرف غذا
food perference	رجحان غذایی
to burn the food	بگذارند غذا ته بگیرد
The food is cold.	غذا سرد است.
First food , then talk . <proverb>	اول طعام آخر کلام .
food for thought <idiom>	درمورد چیز باارزش فکر کردن
To heat up the food.	غذا را گرم کردن
To kI'll animals for food .	جانوران را برای غذا کشتن
food poisoning	مسمویت غذایی
food chain	زنجیره غذایی
burnt food	ته دیگ [برنج]
to toy with one's food	با غذای خود بازی کردن
food shop	بقالی
food shop	خواربار فروشی
to wolf one's food <idiom>	مثل گاو خوردن
restorative food	غذای مقوی
to dress [food]	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
food chains	زنجیره غذایی
junk food	هله هوله
Please heat up my food.	لطفا" غذایم را داغ کنید
To assimilate food.	غذا را جذب کردن
To cook food.	غذا پختن
food mixer	ماشینهمزنبرقی
food aid	کمکغذائی
food processor	اجزایمخلوطکن
This food is very nourshing .	این غذا خیلی قوت دارد
articles of food	موادغذایی یا خوراکی
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
To pick at ones food .	از روی سیری خوردن
Plain food (dress).	غذا ( لباس ) ساده
Rice is a wholesome food .	برنج غذای کاملی است
There isnt much food in the house.	زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
pollution of food on and in the ground	آلودگیغذاییودرزمین
pollution of food in water	آلودگیحاصلازموادغذاییدرآب
The food has a salty taste .	غذا شور مزه است
grazing food chain	زنجیره غذایی چرندگان
it is highly valued as food	برای خوراک بسیارمطلوب است
Our food supply is getting low.	ذخیره غذایمان دارد ته می کشد
Good wholesome food .	غذای سالم وکامل
Frozen meat ( food ) .	گوشت ( غذای ) یخ زده
Be carefull not to spI'll the food .	مواظب باش غذاهارانریزی زمین
food stamp program	برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
I musn't eat food containing ...	من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
Dont stint the food .	سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
their principal food is rice	خوراک عمده انها برنج است
Oily skin (food).	پوست ( غذای ) چرب
The food was not fit to eat.	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
table of food equivalents	جدول ارزش جیره غذایی
food dtufe stuff	ماده غذایی
dailgy food allowance	جیره غذایی روزانه
dailgy food allowance	جیره روزانه
annual food plan	برنامه غذایی سالیانه
basic source of food	منابعاولیهغذا
food and agricultural organization	سازمان خواروبار وکشاورزی
food and agricultural organization	از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
food dtufe stuff	خوردنی
food dtufe stuff	خوار و بار
food regarded as cooked by a specified person	دست پخت
a copious choice of food and drink	غذا و نوشیدنی فراوان
The smell of food permeated through the flat .	بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
central food preparation facility	کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
Mexican food is hot 9spicy).	غذاهای مکزیکی تند است
plant	رستنی
plant out	در فواصل معین کاشتن
plant	گیاه
plant out	نشا کردن
plant	غرس کردن
plant	ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
plant	گیاه نهال
plant	مستقر کردن
plant	ماشین الات کارخانه
plant	دستگاه
plant	ماشین
plant	وسایل
plant	واحد صنعتی
plant	محل کارخانه یا کارگاه
plant	تجهیزات کارگاه
plant	کارگاه
plant	تاسیسات
to plant out	درفاصلههای معین کاشتن
to plant out	از گلدان در اوردن ودرزمین کاشتن
plant	کارخانه
plant	نبات کارخانه
in plant	رویان
f. plant	گیاه برگی یابرگ دار
plant	کشت و زرع کردن نهال زدن
plant	کاشتن
in plant	درحال رویش درحال رشد
plant	در زمین قراردادن
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me.	به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
batching plant	مرکز اندازه گیری
generating plant	کارخانه برق
gas plant	fraxinella=
galvanizing plant	واحد اب روی کاری
desalination plant	واحدی جهت گرفتن املاح
air plant	گیاه هواخوریاهواروی
lubricants plant	گیاهروغنی
egg plant	بادنجان
building plant	وسایل ساختمان
to plant oneself	جابگیر شدن
to plant oneself	مستقرشدن
to plant down ther	اینه کردن
to pull up a plant	گیاهی را ازریشه دراوردن
desalination plant	واحد ملح گیری
vinegar plant	بچه سرکه
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
granulating plant	تاسیسات یا واحد گرانولاسیون
cement plant	کارخانه سیمان
generating plant	پست نیرو
generating plant	نیروگاه
power plant	مرکز تولید نیرو
dressing plant	تاسیسات تهیه سنگ معدن
power plant	نیروگاه
power plant	پیش راننده
power plant	نیروگاه موتور مولدنیرو
power plant	موتوربرق
power plant	دستگاه مولد نیرو
foliage plant	گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
agglomerating plant	واحد یا تاسیسات زینتر
power plant	محرکه وسیله نقلیه
power plant	دستگاه تولیدنیروی
power plant	کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
power plant	تاسیسات جریان قوی
plant cell	سلولگیاهی
structure of a plant	ساختمانگیاه
electric plant	نیروگاه
treatment plant	طرزعملدستگاهماشین
bedding plant	گیاهیگلدار
electric plant	کارخانه برق
sensitive plant	حساسه
plant pot	دیگپلاستیکی
pot plant	گیاهخانگی
energy plant	نیروگاه
energy plant	کارخانه تولید نیرو
power plant	نیروگاه برق
mobile plant	دستگاه متحرک
cotton plant	درخت پنبه
plant louse	شته
plant louse	شپشه
plant mix	مواد سنگی اغشته شده درماشین اسفالت
plant mixing	اختلاط در کارخانه
plant mixing	امیختن در کارخانه
plant oneself	مستقر شدن
lemon plant	یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
plant records	امار تجهیزات کارگاه
indigo plant	بوته نیل
cotton plant	بوته پنبه
plant construction	ساختمان کارخانه
pilot plant	واحد ازمایش صنعتی