Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
plant oneself	مستقر شدن
Search result with all words
to plant oneself	جابگیر شدن
to plant oneself	مستقرشدن
Other Matches
To belittle one self . To make oneself cheap . To lower oneself .	خود را کوچک کردن (سبک حقیر پست )
To belittle oneself . To make oneself cheap.	خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
plant	وسایل
plant	گیاه
plant	ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
to plant out	درفاصلههای معین کاشتن
f. plant	گیاه برگی یابرگ دار
plant out	نشا کردن
to plant out	از گلدان در اوردن ودرزمین کاشتن
in plant	رویان
in plant	درحال رویش درحال رشد
plant out	در فواصل معین کاشتن
plant	غرس کردن
plant	نبات کارخانه
plant	رستنی
plant	گیاه نهال
plant	مستقر کردن
plant	در زمین قراردادن
plant	کشت و زرع کردن نهال زدن
plant	کاشتن
plant	واحد صنعتی
plant	ماشین الات کارخانه
plant	دستگاه
plant	محل کارخانه یا کارگاه
plant	تجهیزات کارگاه
plant	کارگاه
plant	تاسیسات
plant	ماشین
plant	کارخانه
manufactoring plant	کارخانه تولیدی
lighting plant	تاسیسات روشنایی
metallurgical plant	کارخانه ذوب اهن
mobile plant	دستگاه متحرک
ordnance plant	کارخانجات اردنانس
vinegar plant	بچه سرکه
to pull up a plant	گیاهی را ازریشه دراوردن
ordnance plant	کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
lemon plant	یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
lubricants plant	گیاهروغنی
gas plant	fraxinella=
generating plant	کارخانه برق
generating plant	نیروگاه
generating plant	پست نیرو
plant geography	جغرافیای گیاهی
granulating plant	تاسیسات یا واحد گرانولاسیون
humble plant	گل ناز
ice plant	کارخانه یخ ساز
structure of a plant	ساختمانگیاه
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
plant cell	سلولگیاهی
indigo plant	گیاهان نیل دار درخت نیل
indigo plant	بوته نیل
galvanizing plant	واحد اب روی کاری
plant ecology	بوم شناسی گیاهی
to plant down ther	پول نقد دادن
refining plant	پالایشگاه
to plant down ther	اخ کردن
to miss plant	سبز نشدن
to lose plant	پژمرده شدن
seed plant	بذر گیاه
sensitive plant	حساسه
sensitive plant	گیاه حساس
sintering plant	تاسیسات زینتر
smelting plant	کارخانه ذوب
telephone plant	تشکیلات مراکز تلفن خودکار
the stem of a plant	ساقه گیاه
to plant down ther	اینه کردن
plant records	امار تجهیزات کارگاه
seed plant	گیاه تخم دار
pilot plant	کارگاه نمونه
pilot plant	کارخانه نمونه
pilot plant	واحد ازمایش صنعتی
plant construction	ساختمان کارخانه
plant food	غذای گیاهی
plant food	غذای گیاه
plant louse	شته
plant louse	شپشه
plant mix	مواد سنگی اغشته شده درماشین اسفالت
plant mixing	اختلاط در کارخانه
plant mixing	امیختن در کارخانه
to lose plant	مردن
batching plant	مرکز اندازه گیری
cement plant	کارخانه سیمان
power plant	پیش راننده
power plant	نیروگاه موتور مولدنیرو
coking plant	کارخانه ذغال سازی
concrete plant	کارخانه بتن سازی
concreting plant	کارخانه بتن سازی
power plant	موتوربرق
power plant	دستگاه مولد نیرو
power plant	مرکز تولید نیرو
power plant	نیروگاه
power plant	تاسیسات جریان قوی
plant-dyes	رنگینه های گیاهی
egg plant	بادنجان
building plant	وسایل ساختمان
pot plant	گیاهخانگی
agglomerating plant	واحد یا تاسیسات زینتر
air plant	گیاه هواخوریاهواروی
plant pot	دیگپلاستیکی
power plant	محرکه وسیله نقلیه
power plant	دستگاه تولیدنیروی
contractor plant	کارخانه پیمان کار
rubber plant	درخت کائوچو
dressing plant	تاسیسات تهیه سنگ معدن
desalination plant	واحد ملح گیری
electric plant	نیروگاه
electric plant	کارخانه برق
energy plant	نیروگاه
energy plant	کارخانه تولید نیرو
treatment plant	طرزعملدستگاهماشین
foliage plant	گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
contractors plant	ماشینهای ساختمانی
desalination plant	واحدی جهت گرفتن املاح
cooling plant	تاسیسات سردکننده
cooling plant	سردخانه
power plant	نیروگاه برق
power plant	کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
cotton plant	درخت پنبه
cotton plant	بوته پنبه
bedding plant	گیاهیگلدار
air conditioning plant	تاسیسات تهویه مطبوع
nuclear power plant	نیروگاه هسته ای
air exhausting plant	دستگاه خلاء
power generating plant	تاسیسات تولید نیرو
aggregate batching plant	دستگاه تعیین وزن مصالح ریزدانه جهت ساختن بتن
acid restoring plant	کارگاه بازیابی اسید
acid recovery plant	کارگاه بازیابی اسید
tin smelting plant	کارخانه ذوب قلع
pavana wood plant	کرچک هندی
gold and silver plant	حشیشه القمر
coke oven plant	کوره پزخانه ذغالی
catalytic reforming plant	تبدیلکاتالیزوریگیاه
low voltage plant	تاسیسات فشار ضعیف
low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
continous casting plant	تاسیسات ریخته گری دائمی
high voltage plant	نیروگاه فشار قوی
isolated electric plant	نیروگاه روستایی
copper smelting plant	کارخانه ذوب مس
tidal power plant	کارگاهقدرتجزرومد
high head plant	تاسیسات فشار قوی
central mixing plant	مرکز اختلاط بتن
nuclear power plant	تاسیسات انرژی هستهای
open hearth plant	تاسیسات کوره زیمنس مارتین
blast furnace plant	تاسیسات کوره بلند
pepper plant or vine	درخت فلفل
pavana wood plant	حب الملوک
pavana wood plant	بیدانجیرختابی
pavana wood plant	هندی
pavana wood plant	بیانجیر
cast steel plant	کارخانه فولادریزی
castor oil plant	کرچک
castor oil plant	گیاه کرچک
cross section of a power plant	قسمتعرضینیروگاه
waste water purification plant	تصفیه خانه فاضلاب
atomic power station [plant]	نیروگاه هسته ای
high tension power plant	نیروگاه فشار قوی
molding sand preparation plant	واحد تهیه ماسه قالب گیری
impluse voltage testing plant	ازمایشگاه فشار ضربهای تاسیسات ازمایش فشارضربهای
by product cock oven plant	محصولات فرعی کک سازی
by oneself	به تنهایی
to f. oneself	بخود دلخوشی دادن
to f. oneself out	خودراسیرکردن
to f.to oneself	پیش خودتصورکردن
to keep oneself to oneself	کناره گیری ازمردم کردن
to keep oneself to oneself	ازامیزش بادیگران خود داری کردن
by oneself	تنها
to a. oneself	مبادرت کردن
to let oneself go	غفلت کردن از خود
to take oneself off	رفتان
to let oneself go	کنترل از دست دادن
to take oneself off	دور شدن
beside oneself	از خودبیخود
to d. oneself up	بدن راراست نگاهداشتن
to d. oneself up	خودرا گرفتن
to take oneself off <idiom>	ترک کردن [رهسپار شدن ]
to come to oneself <idiom>	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to look oneself again	بهبود یافتن
to a oneself for help	یاری خواستن
to a oneself	خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to a. oneself	مشغول شدن اماده شدن
to a oneself in	شرکت کردن یاشریک شدن
oneself	در حال عادی
oneself	نفس
oneself	خودشخص
oneself	خود
to a oneself for help	درخواست کمک کردن
to a. oneself	سخن گفتن
to a oneself to	سازش کردن
Keep oneself to oneself.	پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
to look oneself again	پشم بازی کردن
look oneself again	بهبود یافتن
to please oneself	برای خوش ایند خود
see for oneself	از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
to a oneself to	ساختن احوال خودراوفق دادن
to station oneself	مقیم شدن
to stint oneself	تنگی بخود دادن
to station oneself	جا گرفتن
to surfeit oneself	پرخوردن
to squat oneself	قوز کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com