English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (1 milliseconds)
English Persian
players' bench نیمکتبازیکنان
Other Matches
players بازیکن ها
players بازیگران
record players گرامافون
to substitute out [players] عوض کردن بازیگر [ورزش]
tree bench [bench encircling a tree trunk] نیمکت [دور تنه ] درخت
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
bench میز ابزار
bench نیمکت
bench میز کار
bench میز قالب گیری
bench میز
bench نیمکت ذخیره ها
bench سکوی کوهستانی
bench بر کرسی نشستن
bench نیمکت گذاشتن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench کرسی قضاوت جای ویژه
bench تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
bench سکو
bench مسند قضاوت
bench هیات قضات محکمه
bench میز کار دستگاه
bench seat صندلیاتومبیل
officials' bench نیمکتمربیان
bench height ارتفاعگسل
widow bench میراث زوجه
ride the bench بازیگر ذخیره
penalty bench منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
incline bench تخته وزنه برداری
drawing bench میز رسم
cross bench نیمکت بیطرفان در مجلس
clear the bench استفاده از ذخیره ها
draw bench میز رسم
team bench نیمکتبازیکنان
circular bench نیمکت گرد [دایره ای]
park bench نیمکت پارک
backless bench نیمکت [صندلی] بدون پشتی
garden bench نیمکت باغ
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
circular saw bench اره کمانهای میزی
assembly bench میز مونتاژ
bench mark علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
bench mark نشانه
bench mark نشانه مبنا
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark رپر
bench mark انگپایه
bench mark نشان
bench check ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench check کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
be raise to the bench بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench micrometer میکرومتر رومیزی
bench wall دیوار تکیه گاه
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
carpenter's bench خرپشت
carpenter's bench میزکار
bench stone سنگ سمباده رومیزی
carpenters bench میز درودگری
bench mark شاخص مبداء
bench press پرس میزی
carpenter's bench دستگاه نجاری
cold drawing bench میز سردکشی
bench by a back injury خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
bench drilling machine میز دستگاه درل
dial bench gage میز اندازه گیری
bench milling machine ماشین فرز رومیزی
queens bench division دادگاه ملکه
bench type radial میز نوع شعاعی
tidal bench mark شاخص جزر و مد
carver's bench screw پیچمخصوصنیمکت
tidal bench mark انگپایه کشندی
bench tapping machine ماشین مته رومیزی
bench scale process فرایند کارگاهی
double-back bench نیمکت جفتی [پشت به پشت یا یک ردیفه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com